چیزی که در انسان امروزه به ندرت یافت میشود، عمیقشدن است.
این روزها انسانهایی که عمیقشدن در زندگی را تمرین میکنند متمایز و انگشت شمارند.
زندگی در عصر حواسپرتی انسان امروز را به جایی رسانده است که به وقایع نگاه سطحی دارد. هر چه را با چشم سر میبیند، سریع نتیجهگیری میکند. ذهنش به دنبال آنچه دیده و شنیده میدود و به سرعت نتیجهگیری کرده و واکنش نشان میدهد.
انسان امروز به سرعت واکنش نشان میدهد. او بدون اندک تفکری بلافاصله پاسخ میدهد. انسان امروز از سکوت و درنگ دوری میکند.
کنترل نداشتن بر هیجانات هم مسئلهی دیگر انسان امروز است. که آن هم نتیجهی عمیقنشدن و نیندیشیدن است.
همه چیز از اندیشههای ما نشئت میگیرد. پشت هر رفتار و کلام آسیبزنندهای، زخمی هست که التیام نیافته و تا زمانیکه شفا نیابد، ممکن است صدمات جبرانناپذیری به خود فرد یا دیگران وارد کند.
درمان و شفای تمام مسائل و مشکلاتی که در زندگی با آنها دست و پنجه نرم میکنیم، عمیقشدن درخود است.
همه میتوانند با خودشناسی و تمرین تمرکز بر مسائل و چالشهای زندگی فائق آیند. اما از آنجا که خودشناسی راهی طولانی و پُرفراز و نشیب است، اندک افرادی قدم در این راه میگذارند.
مهم نیست تو هزار جلد کتاب خوانده باشی، مهم این است که چقدر در آنها عمیق شدهای.
آیا میتوانی یک کتاب را که درک واژهها و جملاتش برایت سنگین است بارها و بارها بخوانی؟
آیا میتوانی بر عطش خواندن کتابهای متعدد سرپوش بگذاری و همان یک کتاب سخت را چندین بار بخوانی؟
آیا میتوانی ساعتی در روز در اتاقی تنها در سکوت بدون گوشی همراه یا تلویزیون بنشینی و در تنهایی با سکوت انس بگیری؟
آیا میتوانی به حرفهای تکراری یک فرد سالخورده بارها گوش دهی؟ گوش دهی و کاملا همانجا باشی.
آیا میتوانی کسی را که به تو آسیبرسانده ببخشی؟ و درک کنی پشت هر آسیبی فردی رنجور هست که نیاز فراوان به توجه و عشق دارد.
این موارد سرسوزنیاست از آنچه باید برای عمیقشدن بیاموزیم. شاید بپرسید عمیقشدن به چه کار من میآید و چه مسئله یا مشکلی از من حل میکند. در پست بعدی به این سوال پاسخ خواهم داد.
ثبت ديدگاه