《به  کسی که ازت آب درخواست‌کرده، آب پرتقال نده! 》

اولین بار این جمله رو از ایمان شنیدم. فکر کنم جلسه‌ی سوم کلاس آگاهی تا آفرینش بود. روی جمله‌‌ش دقیق شدم و بعد وقتی به ادامه‌ی حرفهاش گوش دادم متوجه شدم منم خیلی‌ جاها به کسی‌که از من یک لیوان آب خواسته آب‌پرتقال دادم.

ایمان میگه: از نظر شما شاید این یعنی محبت، دوست‌داشتن و توجه‌کردن، اما اینطور نیست.

دوست‌داشتن یعنی به اندازه‌ای که طرف مقابل میخواد ما باشیم، نه بیشتر نه کمتر. 

ایمان میگه : 《 اگه دوستم داری بذار زمین بخورم، بذار طعم شکست رو بچشم، بذار بِهَم بریزم!》

(  ایمان هر جلسه با حرفهاش ما رو بِهَم می‌ریزه!)

شاید پذیرفتن این حرفا برای خیلی‌ها سخت باشه، شاید این عقیده رو قبول نداشته باشن اما وقتی به خودم و دنیای اطرافم خوب دقت می‌کنم متوجه میشم آگاهی و رشد در زمان‌هایی نصیبم شده که شکست و افتادن رو تجربه کردم، زمانی که حسابی بهم ریختم، روزهایی که کم اوردم.دقیقا جاهایی که تَرَک برداشتم عمیق‌تر به زندگی نگاه کردم.

امروز متوجه چند مورد از آب‌پرتقال دادن‌ها در خودم شدم.

عطشِ من خوبم، من با خیلی‌ها فرق دارم، من مهربانم، باعث شد بیشتر از چیزی که از من انتظار میره باشم و به این شکل سطح توقع دیگران از من بالا بره و اگه چهار بار آب‌پرتقال تعارف کردم و بار پنجم یک لیوان آب دادم طرف مقابلم طلبکار بشه. من بارها در روابطم طلبکار بودن دیگران رو دیدم، اما نمی‌دونستم دلیلش خودم هستم.

پشیمون نیستم، قبلا نمی‌دونستم اما حالا می‌دونم که باید به اندازه باشم.‌ زیاد بخشیدن به معنی دوست‌داشتن نیست. (من برای فرو نشستن عطش ((من‌ مهربانم)) بیش از حد بخشیدم!)

ایمان میگه : به اندازه‌ای باش که میخوان، به اندازه‌ای حرف بزن که میخوان. اینجوری باعث رشد خودت و بقیه میشی، بیشتر وقت میکنی روی خودت متمرکز بشی، بقیه هم همینطور وقتی می‌بینن کسی که همیشه بیش از حد خواسته‌ها رو براورده کرده اما الان کمتر هستش، ممکنه بهم بریزن، بهم ریخته‌شدن خوبه، به آدم بینش و آگاهی میده. ایمان هر جلسه ما رو بهم میریزه!