همهی ما در طول زندگیمان موقعیتهایی را تجربه کردهایم که در سختی، نگرانی یا بیماری بودهایم.
چند روز پیش بیمار شدم و درست وسط تب و لرز انواع افکار منفی، خشم، تنفر و کینه را حس کردم.
اتفاقاتی که ماهها یا سالها از آنها گذشته بود و من تقریبا فراموششان کرده بودم و روزهای عادی اصلا به آنها فکر نمیکردم، مثل چرخو فلک در سرم میچرخیدند. برایم عجیب بود چرا چیزهایی که از نظر من اهمیتشان را از دست داده بودند در زمان بیماری، در حالیکه در اتاقی گرم زیر سه پتو میلرزیدم به ذهنم هجوم میآوردند!
بعد از دو روز که حالم بهتر شد درباره افکار و احساساتی که در زمان بیماری داشتم فکر میکردم و بعد به این نتیجه رسیدم.
وقتی حالمان چه از نظر جسمی و چه روحی خوب نیست سطح انرژی روانمان بسیار پایین میآید، احساسات و عواطفمان مثل اسب سرکش به هر سمت و سویی میروند تا خود را تسکین دهند. اگر حواسمان نباشد، ذهن را به بیراهه میکشانند.
وقتی حالمان خوش نیست، وقتی درسختی هستیم باید مراقب افکار و احساساتمان باشیم و نگذاریم ما را به هر سمتی که میخواهند ببرند.
اغلب کسانی که در روابطشان دچار مشکل میشوند و آسیبهایی که به جسم و روان خود و دیگران وارد میکنند به خاطر اینست که درونشان احساسات بد و ناخوشی را تجربه میکنند.
افرادی که به دیگران ضربه میزنند، درد کشیدههایی هستند که نتوانستند افکار واحساسات خود را کنترل کنند و یا زخمهای خویش را بهبود دهند.
بیاموزیم که در مواقع سختی و ناخوشی احساسات خود را در کنترل بگیریم.
ثبت ديدگاه