محتوا نویسی سراسر یادگیری و تجربهاندوختن است.
اگر بخواهم دقیقتر بگویم، محتوانویسی به کلاس درس شبیه است؛ کلاس درسی که هیچ زمانی به پایان نمیرسد . البته همه چیز بستگی به خودمان دارد. اگر بخواهیم یک جایی رهایش کنیم و بیخیال محتوا شویم، آنجاست که دیگر هیچ تفاوتی میان ما با آدمهای دیگر که محتوا تولید نمیکنند، نیست.
یکماه پیش چهار مقاله تبلیغاتی به من سفارش شد. از آنجایی که بدم نمیآید حوزههای مختلف را تجربه کنم، پذیرفتم.
وقتی شروع به نوشتن کردم، متوجه شدم میل و اشتیاق چندانی به این موضوع ندارم.
الان که دارم این مطلب را مینویسم با میل و لذت مینویسم اما نوشتن متون تبلیغاتی روحم را جلا نمیدهند.
تصور میکردم حداقل چند ماهی با آن شرکت کار کنم، اما پس از گذشت دو سه هفته نظرم تغییر کرد.
آدام گرانت در کتابش دوباره فکر کن گفته:
اکثر ما به دانش و تخصصمان افتخار میکنیم و خیلی دوست داریم پای باورها و اعتقاداتمان بمانیم. در یک دنیای با ثبات، چنین طرز فکری منطقی خواهد بود و ثبات عقیدهی ما، نتایج قابل توجهی بههمراه خواهد داشت. اما مشکل اینجاست که دنیای ما بهسرعت تغییر میکند و باید معادل زمانی که صرف تفکر میکنیم، برای بازنگری و اصلاح تفکراتمان هم وقت بگذاریم.تجدید نظر یک مجموعه مهارت و البته یک طرز فکر است.
بله داشتم میگفتم؛ به همین سرعت نظرم تغییر کرد و وقتی مدیر محتوای آن شرکت عنوان مقالههای دیگر را فرستاد، نپذیرفتم.
وقتی کسی بالای پانصد مقاله با عنوانهای مختلف در حوزهی توسعهفردی نوشته باشد، نوشتن مقالههای تبلیغاتی یک جوری عجیبی توی ذوقش میزند.
بقول آدام گرانت《 دنیای ما به سرعت تغییر میکند》بله، در دنیایی که به سرعت تغییر میکند افکار و باورها و سلیقهی ما هم تغییر میکنند، من میتوانم به نسخهی بهتری از خودم تبدیل شوم، بنابراین انتخاب کردم در حوزه توسعهفردی بنویسم و کار کنم.
وقتی روزها پشت سر هم درگیر نوشتن مقالههای تبلیغاتی میشوم، حس میکنم از جایگاهم فاصله گرفتهام.
با توجه به نظر آدام گرانت شاید بهتر باشد کمی تجدید نظر کنم و حوزههای دیگر را تجربه کنم اما فعلا در این مقطع زمانی ترجیح دادم روی موضوع توسعهفردی متمرکز بمانم.
چیزی که باعث شد به این فکر بیفتم که نوشتن و کار در حوزهتوسعهفردی را ادامه دهم و متمرکز بمانم، حرفی بود که مدیر محتوای آن شرکت به منگفت.
《 من تمایل دارم به همکاری با شما ادامه دهم. شما فردی بهشدت مسئولیتپذیر و خوشاخلاق هستید.》
من با شنیدن این مدل حرفها به فکر فرو میروم. و از خودم میپرسم. چه چیزی سبب شد من مسئولیتپذیر و خوشاخلاق باشم؟
آیا تمرکز روی یک حوزه و نوشتن مقالههای متعدد با موضوع توسعهفردی نبود که مرا تبدیل به فردی مسئولیتپذیر و خوشاخلاق کرد؟
پس فعلا ترجیحم این است بر روی توسعهفردی متمرکز شوم.
ثبت ديدگاه