خودشناسی در حوزه‌های مختلف معنا و کاربرد و مصداق های متفاوتی دارد.

خودشناسی در مذهب،خودشناسی در عرفان،خودشناسی در رفتارهای اقتصادی و خودشناسی در روانشناسی که تنها بخشهایی از قلمرو گسترده خودشناسی محسوب میشوند.

ما در اینجا از زوایه‌ی روانشناسی به بحث خودشناسی نگاه می‌کنیم.
بارها به خودم گفته ا م؛ سخت ترین کار اینست که همیشه و در هر شرایطی خودت باشی شبیه دیگران شدن ومثل آنها فکر کردن و به راه آنها رفتن آسان است، ما می بینم افراد دردسرها و مشکلات دیگران ر امی بینند اما کارهای آنها را تقلید می کنند وآنچه بقیه میگویند بدون اندک تفکری گوش میدهند چگونه می توان مانند دیگران فکر و عمل کرد و پاسخی متفاوت گرفت؟

از آنجایی که فکر کردن به تنهایی سخت است ترجیح می دهیم فکر نکنیم و مانند دیگران عمل کنیم.اما چرا این اتفاق می‌افتد؟ اندیشیدن سخت است.گاهی درمیانه‌ی راه اندیشیدن با ضعفهای خودت روبرو می شوی.حالاباید با واقعیتهایی در باره خود که پنهان‌شان کرده بودی روبرو شوی وصادقانه بپذیری. شاید جایی مجبور شوی کمی ازخود بگویی ،ازضعف هایت.

افشای آنچه در ذهن تان می گذرد و گفتن از کاستیها برای اغلب افراد آسان نیست.
دبی فورد درکتاب نیمه تاریک وجود گفته:
«از آنجا که سخت تلاش کرده بودم تا خودم را بپوشانم ،هیچ طاقت کسانی را نداشتم که کاستی هایشان را آشکار میکردند»

ما گاهی از کسانی که صادقانه آنچه را که در ذهن و قلب شان می‌گذرد افشا می کنند،متنفر میشویم.و قتی روبروی طرف مقابل می‌نشینید و تمام آنچه را که از زندگی می خواهید و تمام آن چیزی که برشما گذشته به زبان می‌آورید دیگر چیزی برای پنهان کردن ندارید.

شاید فکرکنید که با افشای خود به فرد مقابل اجازه ی هرآسیبی را می دهید،اما شما با گفتن از کاستی های خود آنها را می پذیرید.وقتی اشتباهات خود را می‌پذیرید یعنی به انداه‌ی کافی شهامت دارید که خود را تغییر دهید وقتی صداقت و شهامت ابراز اشتباهات راداشته باشید،به سوی شناخت و رشد خود گام برمیدارید.

ای نسخه‌ی نامه‌ی الهی که تویی
وی آینه‌ی جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی                 مولوی

اولین گام برای شناخت خود پذیرش است.

بپذیریم

من نقص هایی دارم، من به‌اندازه‌ی کافی شهامت پذیرش ضعفهایم را دارم، بله ضعف هایی دارم و آنها جزئی از من هستند.اغلب افراد ترجیح میدهند در ابتدای آشنایی و رابطه درباره ی ضعف‌هایشان چیزی نگویند و خود را بسیار خوب و موجه نشان دهند.هر جا خوبی دیدی در کنارش بدی هم وجود دارد ؛افراد تلاش میکنند ضعف‌ها و کاستیهای وجودشان را پنهان کنند و تنها خوبیها را آشکار کنند.
گفتگوی زیر را اتفاقی موقع تمر ین درباشگاه ورزشی شنیدم. دو خانم که یکی جوانتراز دیگری بود مشغول ورزش کردن بودند.خانمی که مسن تر بود به آرامی چیزی از خانم جوانتر پرسید. جوانتر با صدای بلندی گفت: همه‌ی پسرها آشغال هستند! مسن ترگفت: ببین، بگذار چیزی به تو بگویم و راحتت کنم،مرد خوب وجود ندار د.مرد خوب مُرده است و خاکش کردند!وبعد خانم مسن تر شروع به تجزیه و تحلیل انواع مرد کرد.

در حالیکه یک وزنه ی پنج کیلویی در دست داشتم و دراز و نشست می رفتم به حرفهای آن دوگوش می دادم. فضولی کردن وگوش دادن به حرفهای آنها که به اندازه‌ی کافی بلند و رسا هم بود،یک مزیت داشت، حرکتی را که باید سی وشش بار میرفتم بعد از سی، شمارش از دستم در رفت وهمچنان با قدرت ادامه می دادم تا به حرفهایشان گوش بدهم در آینه صورت همچون لبوی خودم ر ا میدیدم و ادامه میدادم.

«تا زمانیکه فکرمی کنید همه ی مردها یا همه‌ی زنها آشغال هستند، اتفاقا آشغالها را گلچین میکنید وآنها به سمت‌تان می ‌آیند.»
همواره سوالاتی طرح کنیم و به دنبال پاسخ آن در خود بگردیم.

ازخود بپرسیم

هر اتفاقی که مرا را به هم می ریزد و کلافه ام می کند، ازخودم می پرسم چرا این اتفاق افتاد؟ کجا اشتباه کردم؟من نیاز به مطالعه ،تحقیق و مشورت دارم. چه چیزی باید در من تغییر کند ؟ چه مهارتی باید یاد بگیرم؟ درست است این اتفاق دردناک بود ولی باعث شد من درس مهمی از زندگی بگیرم. واین درس باعث می شود آگاهانه تر رفتار و انتخاب کنم.

همیشه از زوایای مختلف به یک موضوع نگاه می کنم.می دانم اغلب مسائل و مشکلات بیش ازیک راه حل دارند.طرز نگاه افراد به یک مسئله، به موارد زیادی بستگی دارد .مثل:محیط ،تربیت خانوادگی ، یادگیری و تجربه هایی که در زندگی داشته اند.گرفتاریها و درگیری های فکری و مشکلاتِ زندگی برر فتار تاثیر می‌گذارند.
از خود گفتن و صادقانه خود را ابراز کردن

ازخود بگوییم
تا زمانیکه از خود نگوییم و آنچه که آزارمان میدهد را بیرون نریزیم ،شناخت درستی از خود پیدا نمی کنیم. بهترین کار این‌است که آنچه آزارمان می‌دهد را بنویسیم.

من به عنوان یک انسان در مقابل خودم یک وظیفه‌ی مهم دارم و آن خودشناسی است. با شناخت خود می توانم به جنبه های مختلف روان و رفتار م پی ببرم، علائقم را بشناسم ،یاد بگیرم، ارتباط برقرار کنم، رشد کنم و در مسیرم هدفمند پیش بروم.
همان گونه که اغلب ما چکاپ سالیانه را برای جسم‌مان انجام می‌دهیم و با تستهای مختلف و آزمایش های رنگارنگ از سلامت اعضای بدنمان مطمئن می شویم ،روان ما هم نیاز به چکاپ دارد.آیا شما به چکاپ سالیانه روان تان اهمیت می دهید ؟
برون ریزی افکار واحساسات و روبرو شدن با خود
نوشتن وخودشناسی
در بالا به نوشتن اشاره کردم؛ باز هم‌می‌گویم، من به افراد زیادی پیشنهاد می دهم بنویسند. ازخودشان بنویسند. از موضوعی که با آن درگیرهستند،از مشغله ها و روزمرگیها.خیلی از آنها از نوشتن طفر ه می روند یا می‌گویند:من حوصلۀ نوشتن ندارم. عجیب است که می توانند درصفحه ی چت با موبایل ساعتها درد دل کنند و غُر بزنند یا ساعتها مشغول سرگرمیهای بی خاصیت شوند، اما نمی توانند روزی یک صفحه در دفتر با قلم بنویسند وقتی در تنهایی وخلوت در دفتر می نویسی در واقع با خودت روبرو می شوی. می توانی آنچه را در قلب و ذهنت میگذرد وآزارت می دهد بنویسی. نوشتن در تنهایی یعنی روبروشدن با خود. برای اغلب افراد دشوار است که با خود روبروشوند.روبرو شدن با خود یعنی دیدن نقاط تیره و تار یک خود. یعنی آگاه شدن به ضعف ها واشتباهات خود.چاره‌ای نداری باید بپذیری.

رسیدن به آگاهی
آگاه شدن و روبرو شدن با سایه‌ها (نقطه های تاریک درون خود)
وقتی سایه‌های وجودت را در تنهایی می بینی. دو راه داری .یا باید آنها را انکار کنی و بر روی نقاط تاریک وجودت خط بکشی و چشمت را به روی واقعیت‌ها ببندی ، که در آن صورت به احتمال زیاد قلم و کاغذ را به کنار ی پرت می کنی و تلفن را برمی داری و قراری با دوستان میگذاری می خواهی خیلی سریع از این وضعیت رها شوی .می خواهی خود را در شلوغی وجمع بیابی تا از تیرگی‌های وجودت خلاص شوی. می خواهی فراموش کنی که ساعتی قبل با تاریکی های وجودت ملاقات کردی .حالا قصد داری پرده ای روی آنها بکشی و خود را درشلوغی گم کنی.
حالت دومی هم وجود دارد.وقتی شروع به نوشتن میکنی و با نقاط تاریک وجودت آشنا میشوی آنها رامی پذیری. فرار نمی‌کنی حتی آنها را در قسمتی از دفتر لیست می کنی و با پذیرش آنها از شدت و قدرت‌شان کم میکنی.توبا شهامت ضعف ها و سایه‌های وجودت را می پذیری واز آنها در جهت مثبت بهره میگیری.
مثال:
تو می دانی خود خواهی خصلتی است که اغلب بخاطر داشتن آن سرزنش شده ای ،شاید قبلا انکارش می کردی اما وقتی آن را بپذیری قسمتی از آن را در جهت مثبت به کار میگیری خود خواهی از آن جهت مهم است که توبه خودت توجه خاص داری،به سلامتی‌ات، به وجود ارزشمندت ،به کارت و به علائق‌ات.

برای آنها وقت می گذاری و آنها را در اولو یت قرار می‌دهی از خواسته هایت در راه رسیدن به اهدافت دست نمیکشی خواسته هایت همیشه و درهمه حال برایت اولویت دارند اما در این مسیر فراموش نمیکنی که به دیگران هم کمک کنی و در مواقعی که نیاز هست دستشان را بگیری.اگر در مسیرت حتی یک قدم به سمت موفقیت پیش بروی دیگران را فراموش نمیکنی. پس خودخواهی خود را در جهتی مثبت به کار گرفته ای.

دستاوردهای شناخت خود

_آرامش ذهن و زندگی در لحظه(اکنون)
_شهامت و خودباوری
_دوری از منیّت (منیّت زاییده‌ی ترس است)
_برای رهایی ازاسترس و تنش از درون خود انرژی می‌گیری
_نقاب‌ها کنار می‌روند و خود واقعی نمایان میشود
_تکیه بر توانایی های خود،به جای تکیه بر دیگران یا چیزهایی که حکم مُسکِن دارند
_پذیرش نقطه‌های تاریک وجود خود مثل: ترسها،غرور، نفرت، ریا ،دروغ و…
_با شناخت دقیق و درست از خود در جهت رشد و ارتقای خود می‌کوشد ودر مسیر موفقیت قدم می‌گذارد.

وقتی خود را می‌شناسیم به تمام جنبه‌های وجود خویش چه خوب و چه بد،مثبت و منفی ،آگاه میشویم. سپس درک می‌کنیم؛ همانگونه که من نقص‌هایی دارم دیگران نیز نقص‌هایی دارند و من می‌فهمم ،انسانها متفاوت هستند. قرار نیست همه شبیه هم باشند و قرار نیست همه مرا بپذیرند یا مرا دوست داشته باشند. همانگونه که من این اجازه را به خود می دهم از دیگران عصبانی شوم و یا از آنها متنفر شوم، منطقی است که برخی کارها و حرفهای من باب میل عده‌ای نباشد و مرا نپذیرند و دوستم نداشته باشند.
در اینجا عشق به خود در من رشد میکند. من با شناخت و پذیرش تمام جنبه‌های خود(مثبت ومنفی) در مسیر تغییر،رشد و  آگاهی گام برمی‌دارم. من به خود عشق می ورزم زیرا خود را تمام و کمال با خصلت‌های مثبت و منفی‌ام، پذیرفته‌ام.کسی که تا این حد به خود عشق بورزد ؛ با آرامش و آگاهی در زندگی دست دیگران را می‌گیرد،زیرا دریافته هر انسانی رسالتی دارد و رسالت ما درشناخت خود وکمک به انسانهای دیگر کامل می‌شود.

 

درون توست اگر خلوتی و

انجمنی‌ست
برون زخویش کجا می‌روی؟

جهان خالی‌ست.           بیدل دهلوی