مرض عجیبی است این نوشتن ، هر مهارتی را که شروع به یادگیری میکنیم در ابتدا دشوار است و با تکرار و تمرین به مرور آسانتر میشود . نوشتن اما فرق دارد. هر چه بیشتر مینویسیم، نوشتن سختتر میشود. اغلب روزها چنین است ، نه میتوانیم ننویسیم و نه میتوانیم خود را وادار کنیم پشت میزِ نوشتن بنشینیم و متنی منسجم بنویسیم.
روزهایی هست که از خودم راضی نیستم چون کم مینویسم و روزهایی هم هست که ذهن پریشانم کلمات درهمی را بلغور میکند که انسجامی ندارند و به درد انتشار نمیخورند.
وقتی در شهر نوشتن ساکن میشوی، باید اسکان را از محلههای پایین شهر شروع کنی. در خانههایی که ظاهرشان توی ذوق میزند، ساکن میشوی و هیچ چشماندازی نداری که چند ماه یا چند سال بعد به محلهای بالاتر نقل مکان کنی.
مینویسی و افتضاح از آب در میآید ، مینویسی و نوشتهات به لعنت خدا هم نمیارزد. از خودت میپرسی، برای چه مینویسم؟ و پاسخات احتمالا قانعات نمیکند.
اما مینویسی. کِرم نوشتن در تو هست. مینویسی و بهترینها را منتشر کنی و وقتی نمینویسی به نوشتن فکر میکنی. مرض عجیبی است این نوشتن…
دقیقا حرف دل ما را زدید
نوشتن عادتی است که تازه تثبیت شده مثل یک نهال تازه رسته که ساقه اش بسیار نازک است و خیلی لطیف مراقبت می خواهد و نمی توانی تنهایش بگذاری باید مدام سروقتش باشی مبادا به این طرف و آن طرف منحرف شود. آخه ترک عادت موجب مرض است