تصور کن! چشم باز می‌کنی و خودت را مقابل درِ آهنی بزرگی می‌بینی. گیج و منگی و نمی‌دانی دقیقا کجایی! اطرافت را نگاه می‌کنی و می‌چرخی و درست پشت سرت پُر از موانع و مسیرهای پرفراز و نشیب می‌بینی و تمام دشواریهایی که از سر گذرانده‌ای مثل فیلم از مقابل چشمانت می‌گذرند. تو از موانع عبور کرده‌ای!

نگاهی به خودت می‌اندازی، از توی جیب آینه‌‌ی کوچکت را بیرون می‌آوری و مقابل صورتت می گیری!

حیرت می‌کنی! گویی تو نیستی! چهره‌ات تغییر کرده به چشمانت نگاه می‌‌‌کنی و رد پای چند سال رنج، دشواری و شکست را در آنها می‌بینی! چهره‌ات پخته‌تر شده؛ و البته مصمم‌تر. مصمم برای پیش رفتن.

 

صدایی می‌آید و درِ آهنی به آرامی روی پاشنه می‌چرخد. آهسته پیش میروی و از در عبور می‌کنی، درست مقابلت سدها و مسیرهای مشابه مسیر قبلی را می‌بینی، مشابه آنچه از آنها عبور کرده بودی؛ و این بار پیچیده‌تر و تاریک‌تر!

ندایی می‌گوید: تو از مراحل قبلی عبور کردی و حالا این یک مرحله‌ی جدید است. باید پیش بروی و این بار دشوارتر خواهد بود؛ اما نگران نباش تو دستِ خالی نیامدی. تو با تجربیات گذشته‌ات پا به این مرحله گذاشته‌ای.

ابزارهایی که با خود از مسیر قبلی آورده‌ای در هر مرحله به تو کمک خواهند کرد، تو مجهز به سلاح خودآگاهی، عزت‌نفس، صبر، ثبات قدم و قدرت ادامه‌دادن هستی. شروع کن!

از هرسطح که عبور می‌کنی ، توانایی درک و تحلیل تو بالا می‌رود. چیزهایی از دست می‌دهی؛ دوستیها، روابط، خودِ گذشته‌ات و شاید زادگاهت.

اینها هزینه‌ایست برای ورود به سطحی بالاتر. همچنان که مراحل را پشت سر می‌گذاری حس می‌کنی آدم قبلی نیستی و این یکی از زیباترین حس‌های دنیاست.

تجربه‌ی من طی پنج سال گذشته در گذر از مسیری دشوار همراه با شکستهای متعدد و البته عبور از بحران و رسیدن به آرامش:

خودِ امروزم را از خودِ پنج سال پیشم بیشتر دوست دارم. خودِ امروزم با اعتماد بنفس بیشتری در جامعه حضور دارد. نسبت به همه چیز در زندگی آگاه‌تر است. خودِ امروزم دیگر از دشواری‌ها نمی‌هراسد. به دل ترسها می‌زند و از آنها عبور می‌کند. خودِ امروزم یاد گرفته در هر شرایطی باید در مسیر هدف مصمم جلو رفت. گاهی زمین خورد، زخمی‌شد و دوباره برخاست و ادامه داد.