در حالیکه در حاشیه‌ی پارک قدم می‌زدم به این فکر می‌کردم که آدمی در کل زندگی‌اش با افراد زیادی روبرو می‌شود، برخی از آنها می‌آیند که برای همیشه بمانند و برخی از آنها فقط برای مدت کوتاهی ما را همراهی می‌کنند، دوستانی که در کلاسهای آموزشی یا باشگاه ورزشی با آنها آشنا شده بودم فقط برای مدت کوتاهی در زندگی‌ام حضور داشتند.

افرادی بوده‌اند که به واسطه‌ی همکاری، چند ماهی با آنها ارتباط داشتم سپس از دایره‌ی ارتباطاتم خارج شدند.

وقتی به گذشته فکر می‌کنم، آنها را به شکل معلمم می‌بینم، چه آنها که با مهر و دوستی مدتی کنارشان بوده‌‌ام و چه آنها که باید حذف می‌شدند، همگی با رفتارشان به من آموختند که باید سفر زندگی‌ام را آغاز کنم. سفری که مرا به شناخت جهان درونم رهنمون می‌کند.

سفری شگفت‌انگیز که در آن فقط یادگیری و درک و کشف و آگاهیست. سفری که در آن، روزهای خوشحالی‌ام اندکند.

روزهایی هست که هیچ چشم‌انداز روشنی نمی‌بینم، اما پیش می‌روم؛ شاید درک این جمله برای خیلی‌ها سخت باشد؛ اما من به طرز معجزه‌آسایی آرامم!

خوشبختانه این توانایی را دارم که این آرامش را به اطرافیانم نیز ببخشم.

من انتخاب می‌کنم که افرادی آرام و امیدوار به زندگی من قدم بگذارند، زیرا خودم را در سفر زندگی‌ ثابت‌قدم، پرشور و روشنی‌بخش یافته‌ام.

همانطور که 《 جان سی مکسول》گفته:

اینکه خودمان چه کسی هستیم، مشخص می‌کند دیگران را چطور می بینیم.