من یک زنم، زنی که به دنبال فهمیدن و یادگیری است. زنی که آموخته گاهی آرامش در رهاکردن است. زنی که در شرایط سخت و بحرانی زندگی به بقیه می گوید :”نگران نباشید درست می شود.” زنی که میکوشد تا گرهای از مشکل اطرافیانش باز کند.
من یک زنم، سالهاست که چند تار سفید در لابه لای موهایم نمایان شدهاند. قبلن آنها را با رنگ مو میپوشاندم اما مدتیست که تمایلی به پوشاندن تارهای سفید ندارم. من این تارهای سفید را دوست دارم.
من یک زنم که با نوشتن عشقبازی میکنم. ساعتهایی که سرگرم نوشتنم یکی از جذاب ترین و ناب ترین لحظات زندگی من است.
من یک زنم پُر از کاستیها و اشتباهات؛ اما میبینم و میپذیرم و سعی میکنم هر روز درسی از زندگی بیاموزم.
من یک مادرم، مادرِ یک پسر و مادرِ یک دختر، پسرم می گوید :من بهترین دوستش هستم. دخترم می گوید : من به او آرامش می دهم. و همسرم، او بزرگترین حامی من است و به من احساس امنیت میبخشد.
من یک زنم، زنی که قبلترها میخواست قوی باشد اما امروز پذیرفته شکنندگی هم چیز بدی نیست. گاهی لازم است آدم بشکند سپس شکستههای خویش را بند بزند و از نو شروع کند این نقصها و کامل نبودن او را زیبا میکند. او میخواهد به زندگی عمیقتر بنگرد برای همین مینویسد. آنقدر مینویسد تا نوری ذهنش را روشن کند.
من یک زنم، عاشق طبیعت و زندگی. عاشق واژه ها و کتابها، عاشق تنهاییِخودم و موسیقی و چای.
زندگی با تعلقداشتن زیباست. تعلق داشتن به کسانی که در قلب ما هستند و ما نیز در قلب آنها جای داریم.
زندگی ساختن خود است. تکههای شکستهی قلب خویش را بند زدن، دوباره برخاستن، آموختن، آموختن، تغییرکردن، رشدکردن و ساختن و ساختن و دوباره ساختن.
پینوشت: این مطلب را در بهمن ماه سال ۱۳۹۸ نوشتم و منتشر کردم. سپس در بهمن ماه سال ۱۴۰۱ بازنویسی کردم. سپس در ۱۳ فروردین ماه ۱۴۰۳ باز هم تغییراتی در متن اضافه کردم. بیش از هشتاد درصد متن طی چند بار بازنویسی تغییر کرد. خُرسندم که در طول این سالها اندیشهام وسیعتر شده است.
ثبت ديدگاه