و من این روزها احساس میکنم وارد دنیایی دگر شدهام! زندگی دریچهی تازهای به رویم گشوده است!
مبهوتم و سپاسگزار!
ذهنم خالی از دغدغه و نگرانیست، صدایی در من میگوید: تمام شد؛ و من همچنان در بُهتم!
بیش از سه سال قبل قدم در طوفان گذاشتم و تمام مدت در میان گردبادی خاکستری بین زمین و آسمان سرگردان بودم!
اکنون طوفان محو شده. همه چیز آرام و ساکن است. ذهنم خالیست؛ راستی من کیستم؟!
به خودم رجوع میکنم، در سکوت با خودم خلوت میکنم؛ من آن زنی نیستم که سه سال پیش به درون طوفان قدم گذاشت!
نه، من زنی دیگرم!