اغلب آدمها گمان میکنند عشق حسی است که باید از بیرون و توسط کسی به ما منتقل شود! اما عشق احساسی کاملن درونیست. کسی باید درونش سرشار از عشق باشد تا بتواند آن را به دیگری ببخشد!
کسی که مغرور، خودشیفته، حسود، منفیباف و سَمی باشد چگونه میتواند به دیگری عشق بورزد؟!
کسیکه با این ویژگیهای اخلاقی و رفتاری به دیگری ابراز عشق میکند، یا فریبکار است و یا نادان!
فرد سمی به خویش حرمت نمیگذارد پس چگونه میتواند حرمت دیگری را حفظ کند؟!
میدانی؟! به نظرم برای عاشق بودن باید هیچ شوی!
دوستی میگفت کسیکه عاشق توست آن کسی نیست که عشقش را شبانه روز به تو ابراز کند، آن کسی نیست که با تو ازدواج کند، و آن کسی نیست که با تو صاحب فرزند شود، کسی که عاشق توست کسیست که بخاطرت تغییر کند و تبدیل به انسانی بهتر، خردمندتر و آگاهتر شود حتا، شاید بهتر از خود تو!
به نظر من فرد عاشق از آنجا که بر خویش و زندگیاش متمرکز است، نگاهش به جهان درونش عمیقتر میشود، تغییر میکند.
یکی از تجربهها و دستاوردهای من از تمرین تمرکز و شناخت خود متمرکز بودن هنگام مطالعه است. اینکه میتوانم کتابی چهارصد صفحهای را به مدت پنج روز بخوانم و بفهمم بدون اینکه ذهنم به درو دیوار بخورد، دستاورد ارزشمندی است.
این تمرین باعث شده تمام حواسم به خودم، روح و روانم، جسمم و خانوادهام باشد. در اینصورت تمام انرژی جسمی و فکری من متوجه خودم است و این توجه، عشق به خود را در من افزون کردهاست.
یاد حرف معلمم افتادم؛ 《 عشق که میاد “من” میره!》
“من” چیست؟ “من” همان جملاتی است که در روابطمان به هم میگوییم. “من به خاطر تو فلان کار رو کردم”. ” من باعث شدم تو الان دیده بشی!” ” من برات اینکار و اونکار و کردم” ….
“من” که میآید عشق میرود! “من” و” عشق” هیچگاه با هم یکجا نمیمانند! سپس ما حیرانیم که چرا حالمان خوب نیست! چرا زندگیمان روح ندارد! چون سوار خر “من” شدهایم و خیال پایین آمدن نداریم!
تجربهی دیگرم در زمینهی رشد و پرورش عشق در خودم گفتن این جمله است:《 من در مقابل تو هیچم!》
آیا بلدی به معشوق چنین جملهای بگویی؟!
آیا بلدی هیچ شوی؟!
ثبت ديدگاه