مدت‌هاست که نامه‌ای به کسی ننوشته‌ام. گاهی دلم‌می‌خواهد آنچه در دلم می‌گذرد بیان کنم. گاهی عجیب دلم می‌خواهد از خودم بنویسم و به اشتراک بگذارم. امروز هم یکی از همان روزهاست.‌
درنوجوانی هر از گاهی برای دوستانم که در شهر دیگری زندگی می‌کردند، نامه می‌نوشتم. در وبسایت چند تایی نامه نوشته‌ام، اما مدتی‌ست که از نامه‌نگاری غافل شده‌ام. 

امشب دلم‌می‌خواهد برای کسی نامه بنویسم که باعث شد مسیر زندگی‌ام تغییر کند.

نامه‌ای برای او که سبب شد من بیش از پیش در خودم فرو بروم، بشکنم و تکه‌های شکسته‌ام را به هم بچسبانم و خودی بهتر بسازم. 

برای او که به من کمک کرد تا با قسمتهای تاریک درونم آشنا شوم و آنها را بهتر درک کنم و بپذیرم. 

تنفر، عشق،دروغ، ریا و حسادت را بپذیرم و بدانم که همۀ اینها جزئی از من هستند، خوب می‌دانم تا زمانیکه کاملا نفرت درونم را نپذیرم نمی‌توانم عشق و محبت را درک کنم.

برای او که به من آموخت، تلخی‌ها و شکست‌ها همیشگی نیستند و می‌توان از دل آنها رشد را تجربه کرد. 

من آماده‌ام، تا بار دیگر چالشی جدید را تجربه کنم، چالش‌ها دنیایی ناشناخته‌اند که به خوبی می‌توان از دلِ آنها الماس آگاهی بیرون کشید و خویش را توسعه داد. 

زندگی مملو از رنج و شادی‌ست. گاهی باید رنج را تجربه کنیم تا به ارزش شادی پی‌ببریم. باید شادی را خلق کنیم و در آن عمیق شویم تا در روزهایی که رنجوریم، با آگاهی و درک بالاتری با رنج مواجه شویم. 

از او که باعث رنج و آزار من شد، سپاس‌گزارم. او به من یاد داد چگونه از تلخی رنج به شیرینی خودشناسی و رشد برسم. هرچند انتخاب این مسیر دشواری‌هایی به همراه دارد. راستش قدم گذاشتن در این راه اصلا آسان نیست. 

 برای او می‌نویسم، برای او مرا شکست و سبب شد به نوشتن اعتیاد پیدا کنم.‌

برای او که کمک کرد با نوشتن، با خلوت غنیِ خودم آشنا شوم، برای او که به من یاد داد چه گنج گرانبهایی درون من وجود دارد، گنجی که خودم از آن بی‌خبر هستم.

برای او می‌نویسم، که از خلوتِ من بی‌خبر است، خلوتی که با نوشتن، آموختن، یاددادن و عشق‌ورزیدن و همدلی پُر می‌شود.

برای او که مرا شکست، غافل از اینکه از تکه‌های شکستۀ من هزاران جوانۀ امید سر به آسمان کشیدند.

من از جایی که شکستم دوباره سبز شدم و آرزو دارم روزی تو هم سبز شوی.

 

مطالب بیشتر:

نامه ای که هیچوقت به دستش نرسید 

پند نامه 

نامه ای به پسرم