حتی اگر زندگی معنا نداشته باشد،چه اشکالی دارد که برایش معنا دست و پا کنیم؟
لوئیس کارول
به دنبال معنا گشتن در تمام لحظات زندگی دغدغهی این روزهای من است. من از دلِ رویدادها ،از دلِ لحظاتم ،در کتابها ، درمیان آدمها به دنبال معنا میگردم. این روزها با هر اتفاقی چه خوب و چه بد از خود میپرسم ،چرا؟
و بعد آنقدر میخوانم و فکر میکنم ومینویسم تا به نقطهی روشن و مشخصی برسم. برای من یک روز بدون تفکر ،بدون نوشتن و بدون خواندن یک روز تلف شده است.
من برای اینکه روزم را به بهترین شکل آغاز کنم و در پایان روز احساس رضایت از خودم داشته باشم،و مطمئن باشم روز مفید و موثری داشتهام ،از آنچه یاد گرفتهام مطلبی موثر در سایت منتشر میکنم. شاید مطالبم برای عدهای تکراری و بدیهی باشد،اما اگر نوشتههای من تنها برای یک نفر قابل استفاده و اثربخش باشد ،من به خواستهی قلبی ام رسیدهام.
دوستانی دارم با ارزشتر از جواهر. دوستانی که این روزها در کنارشان یاد میگیرم و بزرگ میشوم. پرسشی مطرح کردم و دوستان با محبتم پرسشم را پاسخ دادند.
پرسیدم :
برای اینکه یک روز شاد و مفید را آغاز کنی، چکار میکنی؟
من برای شروع یک روز خوب اولین کاری که می کنم شکر گزاری است.شکر بخاطر خودم، زنده بودنم،سلامتی، دیدن دوباره یک صبح دیگر، فرصتی دوباره برای زندگی، برای داشتن اعضا و جوارح و بدنی سالم، بخاطر فرزندانم،همسر مهربان و تمام چیزهای بزرگ و کوچکی که از حضورشان در زندگیم آگاهم و یا نعمت وجودشان از چشم کوته بین من بدور مانده است. برای تک تک داشته هایم خدارا سپاس میگویم. هر کدامشان لطف بی حد و حساب پروردگارم را به من گوشزد میکنند. هر یک دلیلی است برای شکرگزاری و سپاس از خداوند عالمیان.
قدم دوم برای شروع یک روز خوب برای من لذت بردن از صدای آواز پرندگانی است، که بر شاخسار درختان کنار پنجره ام به این سو و آن سو میپرند. صدای جیک جیک گنجشکان و آواز بلبل نشسته بر درخت چنار را بگوش جان میسپارم. شنیدن این صدای شیرین و دلنواز بهمراه نسیم صبحگاهی روح و روانم را تازه میکند.
گام سوم نوشتن صفحات صبحگاهیست، حداقل سه صفحه از هر آنچه در مغزم رژه میروند؛ کاریست که هر روز صبح انجام میدهم. تمام افکار خود را برروی کاغذ میآورم و این خلقت صبحگاهی مرا به خویشتنم متصل نگاه میدارد . اتصالی از جنس خدایی بودن. که من هم چون او قدرت خلق کردن دارم. همه این ها حس خوبی برای من میسازند. مرا در مسیر داشتن یک روز سراسر معجزه و شادی به پیش می رانند. کمکم می کنند منتظر اتفاقات خوب بمانم. ایمانم را برای رسیدن به لحظه های ناب و مهیج قویتر میسازند. حالا دیگر وقت آن است که اگر زمانی برایم باقی مانده چند صفحه کتاب بخوانم ویا که نه، آماده شوم برای حضور در محل کارم. هر کدامشان که باشد من آنرا به فال نیک میگیرم.
تارا
من هرروز صبح که بیدار میشم، حتما صبحانه میخورم چون بدون صبحانه کل روزم خراب میشود و کارآییم پایین میآید.
تلفن همراهم تا ظهر خاموش است.. ایتطوری میتوانم با آرامش و در زمان کمتر به کارهام برسم.
منیره مردانی
اگر مثل گذشته بود توانایی بلند شدن نداشتم دست دست میکردم برای بلند شدن،اما مدتی است که خودم را به زور از رختخواب جدا می کنم.
تو این روزهای قرنطینه اگر نتوانی روزهای متفاوت را برای خودت بسازی از کسالت و یکنواختی به سمت خودکشی خواهی رفت.
رفتم یک چای و صبحانه دلبرانه زدم و داشتم فکر میکردم الان باید چیکار کنم؟
سوال خیلی خوبی بود واگر مثل قبل بود….
اگر مثل قبل بود مطمئنا یک کمال طلبی مفرط من را فرا می گرفت و تا آخر شب به فکر کردن میگذشت و هیچ کاری نمی کردم.
متفاوت بودن یک تاوان دارد آن هم نبودن و حضور نداشتن در خیلی سرگرمی های زندگی.
تاوانش را پرداخت میکنم آن هم روزی ۳ ساعت از تمام سرگرمی های زندگی ام فاصله می گیرم و خودم را در اتاقم حبس میکنم ومی نویسم بعضی روزها دیوانه می شوم به نقطه ای و سوراخ و سونبه ای از اتاق نیست که زل نزنم.
کلافه کل اتاق را راه می روم و در تنهایی فکر میکنم چطور در یک اتاق در بسته می توانم آدم متفاوتی باشم.
چند کتاب انتخاب میکنم و برای فرار از نوشتن خودم را سرگرم مطالعه میکنم.
کلمات جلوی چشمم رژه می روند: نوشتن تنها راه حل است هیچ راه فراری نیست فقط باید نوشت.
کتاب را به گوشه ای پرت می کنم انگار کلمات هم دهن کجی می کنند تا به من بفهمانند راه فراری نیست فقط باید بنویسی.
نگاهی به ساعت میکنم ۱ ساعت گذشته است ۲ ساعت از زمان حبس مانده است.
در اتاق را قفل میکنم و تصمیم میگیرم ۱ ساعت تمام فقط جفنگ بنویسم.
ساعت را نگاه میکنم ۱۰ صبح،یک ساعت تمام جفنگ نوشتم بد نبود قدری ذهنم را آرام کرد اما این هم احساس متفاوت بودن به من نمیدهد قلم را به سمت دیوار پرت کردم چند ساعت دیگه باید جفنگ بنویسم چقدر بنویسم تا یک شاهکار خلق کنم.
قلمی دیگر بر می دارم و داستانی از خودم می نویسم بعد نیم ساعت به ساعت نگاه میکنم نیم ساعت گذشت داستان زندگی من چه تفاوتی برای زندگی دیگران به وجود می آورد قلمم را پرت میکنم و به دیوار می کوبم،بهترین راه کشتن خودم هست به سختی نفس میکشم اگر کرونا من را نکشد این تنهایی و جفنگ نوشتن من را می کشد.هر روز همین زندگی تکرار خواهد شد.
پیام موبایلم تکانی به خود می دهد تا توجه ام را جلب کند پیام را باز میکنم دوستم بیتا کیهانیمهر بود از تمامی دوستانش خواسته بود پاسخی به یک پرسش را بدهند تا بتواند در سایتش پاسخ را به اشتراک بگذارد.
سوال: برای اینکه یک روز شاد و مفید را آغاز کنی چه کاری می کنی؟
دفترم را برداشتم و جواب سوالش را نوشتم نگاهی به داستان کردم این نوشته جفنگ نبود،با این نوشته خودم را هنرمندی احساس می کردم که وظیفه اش خدمت به دیگران است حتی اگر آن خدمت نوشته ای ساده از زندگی خودم و دیگران باشد.
امروز صبح من، مثل هر روز شروع شد ولی هر روز همین مقدار متفاوت می تواند شروع شود هر روز صبح را اینگونه آغاز میکنم شاد بودن برای من هنرمند، خدمت کردن به دیگران با نوشتن است با خلق کلمات قدرتمند.
فائزه افتخاری
برای اینکه روزی شاد آغاز کنم ابتدا به این میاندیشم که چقدر داشتن روزی شاد و پرهیجان میتواند به سرعت انجام کارها کمک کند. ابتدای روز باید در پی یافتن عوامل شادیبخش و روح نواز رفت و تلاش برای بهبودی آن بهتنهایی بهمنزلهی تلاش برای سرعت بخشیدن و همچنین بالا بردن سطح کیفیت روز مورد نظر است.
باید روزانه طوری فکر کرد که گویی هیجان مثبت و زیبایی در پیش است. هیجانی که معنی زیبایی در زندگی تو رقم میزند. این هیجان بسته به افراد مختلف، متفاوت است. اما به گمانم در این دنیا هرکسی که روزانه هیجان مثبتی را درنظر بگیرد، ادامهی زندگی نیز برایش بهتر و قابلفهمتر پیش میرود.
در ادامه کارهایی که برای داشتن روزی شاد و مفید میتوانم داشته باشم را برای شما میگویم…
۱. سعی میکنم اول بعضی از برنامهریزیهایم را که دوست دارم حتما انجام بشود را انجام دهم و حس رضایت از خود را دریافت کنم و سپس به سراغ بقیه کارها بروم. یا قبل ازینکه سر کار بروم آن کارها را انجام میدهم.
۲. برای داشتن روزی شاد گاهی اوقات صحبتهای انگیزشی و مثبت برای من بسیار تاثیرگذار بوده است. به طور مثال یک ساعتی با دقت به آنها گوش کرده و سعی میکنم عمق افکارم را نیز مثبت کنم. بدین ترتیب بهراحتی به تمام کارهایم سرعت میبخشم.
۳. ورزش صبحگاهی بعد از بیدار شدن و قبل از انجام کاری نیز یکی دیگر از عوامل داشتن روزی شاد است. مدیتیشن و یوگا حسِ خوب داشتن ذهنی مثبت و آرام را به انسان هدیه میدهد و بعد از آن مثبتاندیشی و آرامش تبدیل به شیرینی و شادی لذتبخش تا آخر روز میشود.
۴. از زمانی که نوشتن را شروع کردهام، نوشتن صفحات صبحگاهی به داشتن ذهنی آرام بسیار کمک کرده است. ذهن من آرام میشود و قدرت تصمیمگیری و انجام بهتر کارها در طول روز افزایش مییابد و در تمام طول روز با انرژی بیشتر، کارها پشتهم طبقهبندی شده و انجام میشوند.
۵. و در آخر باید بگویم که بهترین عامل شادیبخش روزانه، ارتباط با خدا در ابتدای ساعات صبح است. ارتباطی که روح آدم را تازه میکند. و برای من شادی به غیر از آرامش و شادی روح انسان، چیز دیگری نیست.
زهرا عربی
تجربه من برای داشتن یک روز مفید این هست که ، از شب قبل کارهایی که باید روز بعد انجام بدهم را لیست می کنم ، اینطوری صبح که بیدار میشوم ، یک برنامه منظم دارم . اینکار باعث میشود قدرت تمرکز و کنترلم بیشتر شود.
برای اینکه روز شادی داشته باشم ، صبح را با تنفس عمیق شروع میکنم ، واقعا بعد از انجام تنفس عمیق ، احساس ذهنی و جسمی بهتری دارم. در طول روز سعی میکنم، تا حد امکان از پیگیری اخبار حوادث، که اکثرا هم ناراحت کننده هست، خودداری کنم. هر روز یک زمان ،هر چند کوتاه را برای کاری که دوست دارم اختصاص میدهم. انجام این کار به شدت انرژی بخش است.
تا جایی که میتوانم ، برای فعالیتهایی که به رشد فردی من مریوط باشد زمان میگذارم. در نهایت گذراندن زمانی برای هم صحبتی با خانواده روز شاد مرا تکمیل می کند.
سامان نجاتی
خوردن صبحانه اولین کاری ست که من هر روز بعد از بیدار شدن از خواب انجام میدهم.گوش دادن فایل صوتی و پادکست های آموزشی در هنگام آماده شدن برای آغاز روز از دیگر اقدامات من است و در آخر اینکه سعی میکنم به اتفاقات مثبتی که ممکن است امروز برایم رُخ دهد فکر کنم و بی صبرانه منتظر وقوعشان باشم.
فرناز قائد
“پنجره” برای شادی و شروع روز من کافی است .
صبح که میآید با دیدن نور آفتاب تابیده بر روی فرش اتاق در روزی آفتابی و صدای باران کوبنده بر شیشههای پنجره در یک روز بارانی جان میگیرم.
من هر روز با صدای خنده گنجشک ها روی پنجره اتاقم شادی را زمزمه میکنم، دلم غنج میزند برای یک لقمه نان و پنیر و گردو دور هم.
من روزهایم را با “امید” آغاز میکنم؛ با سلام خورشید، رقص باران و شادی گنجشکها.
امید باقی روزم را درخشان میکند
امید است که لیست کارهای روزانه و وظایفم را برگ میزند.
امید است که میتواند تا آخر شب لبخند بزند بدون آن که از مسائل پیشرویش هراسی در دل داشته باشد.
برای من حس خوب خیلی عامل مهمی ست و اگر احساسم خوب نباشد اول صبح، دیگر هیچ …صبح ها باید با توجه به زیبایی های دور و برم سوخت گیری کنم.
هدی قلیپور
من معمولا روزم به مدل و میزان خوابم بستگی دارد اینکه شب قبل ازخواب رو چطور گذرونده بودم .با اینهمه یکی از کارهای مورد علاقم اینه که یه فنجون یا لیوان چای یا قهوه را کنار تخت میگذارم و در فاصله خنک شدنش چشمام را میبندم وبه اتفاق خوبی فکر کنم.یا اینکه یک مطلب خوب میخوانم.بعد به گلهام اب مِیدهم و این مدت که تو شمالم چند دقیقه با افتاب وباغچهام عشق کنم.
ولی با هرحالی که بیداررشده باشم حتی با درد یک دفترچه دارم که هرروز چندتا جمله تکراری یا مشابه را درمورد اینکه حالم خیلی خوبست وهمهچیز پُر ازعشق است و هیچ دردی ندارم .همهی دنیا مرا دوست دارند، می نویسم.حتا اگر تنها باشم وقتی بیدار میشوم میگویم :سلاممممم
به نظرم نوشتن جملات مثبت حتی اگر واقعا در آن لحظه حال خوبی نداشته باشی بخشی از کائناتو ذهن را گول میزند تا خودش را منطبق با تصور کند.یعنی اگر حالت بد باشدو بگی خیلی بدم واقعا خیلی بد میشوی اما اگر بگی خیلی عالیم حتما خوب میشوی.
برای اینکه صبح و روز خوبی را شروع کنم اول نماز صبحم را میخوانم و از خدای خودم بابت زندگی و تجربه زیستنی که به من داده تشکر میکنم
و بابت ۴ چیز حتمن خدا را شکر میکنم .
اول بابت زنده بودنم و تجربه زیستنم که خیلی ها در سن پایین تر از من از این دنیا کوچ کردند .
دوم بابت شرایط زندگیام هر انچه که هست با تمام خوبی ها و معایباش.
سوم بابت تمام انسانهایی که در سر راهم قرار گرفتند چه خوب و چه بد که تمامشان معلمین من بودند در جهت رشد و کمال .
چهارم بابت داشتن پدر و مادر خوب و نجیبب وخانواده ای که در آن رشد کردم که خیلی ها از داشتننش محروم هستند .
و بعد دفترچه صفحات صبحگاهی را مینویسم هر آنچه که دغدغه ذهنم بوده بر دفتر خالی میکنم.
بعد از آن مراقبه ای برای آرامش ذهنم انجام میدهم .
بعد با گوش دادن به موزیک شاد و صرف صبحانه با چهره گشاده ،لبی خندان ،دلی مهربان راهی اداره میشوم .
در اداره سعی میکنم کارم را بهتر از روز قبل انجام دهم و وارد مسایل حاشیه ای همکاران نشوم .
در موقع برگشت از سر کار با پیاده روی در پارک و یا قدم زدن در کتابخانه و در صورت لزوم خرید کتاب خوب ،راهی منزل میشوم.
امروز دوست دارم کتاب داستان بخوانم.داستانهای شیرین برای روحیه گرفتن و داشتن یک روز خوب. چون بیتا در چالش ده روزه نوشتن ازما خواسته
بنویسیم :چگونه یک روز شاد و مفید را آغاز میکنیم؟
من با دوش گرفتن ،آرایش کردن و رسیدگی به ظاهرم،خواندن داستان و نوشتن اصول و برنامههایم،ارتباط برقرار کردن با کسانی که دوستشان دارم و آدمهای باحالی هستند روزم را آغاز میکنم.رفتن به دشت و دمن،پیاده روی در پارک و خیابان با آهنگ شاد و موسیقی و نوشتن از خوبیها و زیباییهای زندگی روزم را اغاز میکنم.
عاااالی بود، احسنت
ممنونم خانم سورگی عزیز