ببخش این روزها فکرم حسابی در گیر است...
ببخش این روزها فکرم حسابی در گیر است|bitakeyhani.com

ببخش این روزها فکرم حسابی درگیراست؛ در میان توده ی کتابها محصورشده ام ،می خوانم و می نویسم  ، دست خودم نیست، حس غریبی همواره با من است ،حس نادانی .می ترسم از کج فهمی می ترسم .خواندن و نوشتن مرا با خودم یک رنگ تر می کند ،گاهی از خودم راضی نیستم. من در سکوت حل میشوم وبا خودم بیش از پیش تنها میشوم.

میدانی ؟! گاهی مقابل آینه می ایستم و از خود می پرسم ،او چطور مرا دوست دارد ؟ مرا که حضورم همچون سایه ای است مرا که ساعات بسیاری محبوس در اتاقم در حال نوشتنم.

هوس میکنم چای بخورم ، به آشپزخانه می آیم و میبینم آستین بالا زده ای ومشغولی ، شرم میکنم. چه می توانم بگویم به جز”ممنونم” … و با پُررویی به اتاقم باز میگردم.

                                            ***

 در خیابان قدم میزنم ،چشمم به زنان می افتد،دقت می کنم ؛با آخرین متد تخصصی موهایشان را رنگهای زیبایی زده اند ، به مژه های پُر و کشیده شان نگاه می کنم  ،به طرح و رنگ های زیبا روی ناخن هایشان!

یاد تو می افتم… ممنونم که تحملم میکنی و ممنونم کوتاهی هایم را عفو می کنی ،ببخش ، گاهی شبیه تو نیستم .ببخش حضور کم رنگم را… 

مطالب بیشتر: 

شعر خواب ماه  

نامه ای که هیجوقت به دستش نرسید