تا بحال به آدمهای مسموم و تعامل با آنها فکر کرده‌اید؟ در چند روز گذشته بخاطر کلاسهای مجازی دخترم شرایطی پیش آمده که باید با معلم صحبت می‌کردم.

گاهی از بی‌منطق بودن و کارها و حرفهایی عجیبی که معلمان می‌زنند بهم می‌ریزم.

دلم می‌خواهد همان لحظه پاسخ شسته‌رفته‌ای بدهم‌ و خشمم را خالی کنم اما همیشه چیزی درونم هست که مرا از رسیدن به مرحله‌ی عصبانیت زیاد باز می‌دارد.‌

 

اینکه بتوانی در مقابل بی‌عدالتی و بی‌منطق‌بودن سکوت کنی توانایی بالایی می‌خواهد. گاهی ساعتها با خودم کلنجار می‌روم که چیزی نگویم. نکته‌ی جالب توجه اینجاست که وقتی چند ساعتی از آن فضا فاصله می‌گیرم و با کسی راجع به آن موضوع حرف می‌زنم به بینش جدیدی می‌رسم.

وقتی روی یک موضوع که تمام انرژی روانی ما را می‌گیرد، تمرکز می‌کنیم جایی برای فکر کردن و راه حل تازه نمی‌گذاریم.‌ ذهنی که مانند کلاف سردرگم‌ روی مسئله‌ای تمرکز کرده باشد و فقط به آن مسئله فکر می‌کند سخت می‌تواند به بینش درستی برسد و راه حل تازه بیابد. با دور شدن از آن فضا و با گفتگو با افراد مورد اعتماد به درک و نگرش تازه‌ای می‌رسیم.

نمی‌دانم این‌جمله از کیست اما با مطالب بالا هماهنگ است.

《تنها راه پیروز شدن در برابر یک فرد مسموم واکنش نشان ندادن به آن است.》