در ماه گذشته سه نفر از نزدیکانم را از دست دادم. هر سه نفر سالها بود که با بیماری دست و پنجه نرم‌می‌کردند. یکی سکته‌ی مغزی، دیگری بیماری ریوی و یکی که از آن دو نفر جوانتر بود، دو_سه سالی بود که درگیر سرطان بود و این اواخر سرطان در تمام بدنش پخش شده و جانش را گرفت.

 

هر چند که معتقدم هر سه نفر با رفتن‌شان غمی بر دلها گذاشتند ، اما گویی خداوند برای اینکه اطرافیان و نزدیکانشان که از انها مراقبت‌ می‌کردند را، رهایی بخشد چاره‌ای نداشت که بندگان بیمارش را از دنیا ببرد‌.

همان‌قدر که روابط و بودن‌ها پُر از درس و آموختن است، رفتن‌ها نیز آموزنده و تاثیرگذار ند. غم، تنها برای دقایقی مرا در خود فرو برد پس از آن به این فکر می‌کردم، چرا فلانی روش بهتری برای زندگی انتخاب نکرد.

چرا با اینکه شرایطی فراهم بود که سالها پیش سبک زندگی‌اش را تغییر دهد، هیچ کاری برای خودش نکرد؟ چرا خودش را دوست نداشت؟

و بعد پاسخ تمام این سوالات یکی یکی در ذهنم می‌نشیند. حالا به این نکته اطمینان دارم که برخی افراد با داشتن مدارک تحصیلی رنگارنگ، به شدت بی‌سوادند.

وقتی که سالهای سال درس می‌خوانی و مدارکی روی هم انباشته می‌کنی اما نمی‌توانی کوچکترین مسائل زندگی‌ات را حل کنی، بیسوادی. وقتی نمی‌توانی به روابط سَمی خاتمه دهی و سالها ادامه می‌دهی و تحقیر میشوی، بیسوادی. وقتی نمی‌توانی با تغییر ذهن در زندگی‌ات تحولی به وجود بیاوری بیسوادی و محکوم به شکست پشت شکست هستی.

 

ما از شکست‌ها باید بیاموزیم، بله باید. در غیر اینصورت شکست‌های متعدد ما را در هم می‌شکنند.

 

من از فقدان و سوگ آموختم، تنها چیزی که در این جهان می‌ماند، عشق است. من از عشق به خود آغاز کردم و همچنان پیش می‌روم. عشق به خود پایه و اساس نیکی‌هاست.

 

آنکس که اندوخت و اندوخت و اندوخت و با وجودی پُر از تلخی‌ها، ترسها، خشم‌ها و نگرانی‌ها دنیا را ترک گفت، خالی از عشق به خود بود.

 

وقتی عاشق خودمان نباشیم، محال است که شاد، سلامت و نیکو زندگی کنیم. عشق به خود روح ما را سرشار از احساسات پاک می‌کند. عشق به خود ما را به یک آفریننده تبدیل می‌کند. عشق به خود پایه و اساس خوبی‌هاست.

 

مطالب بیشتر: 

راهکارهایی برای عشق ورزیدن به خود 

چگونه کلمات عشق و احترام می‌آفرینند.