قبل از اینکه بخواهم پرسش بالا را تحلیل کنم باید بگویم که رشد شخصی و عمل به آن از نظر عدهی زیادی ضرورتی ندارد و جزء اولویتهای خیلیها نیست.
در جامعهای که اولویت افراد حفظ بقاست و درصدی از آدمها در تامین نیازهای اولیه و خورد و خوراکشان درماندهاند نوشتن و حرفزدن دربارهی رشد شخصی به نظر بیمعناست و ضرورتی ندارد.
من در اینجا از تجربیاتم مینویسم، به نظرم قدم گذاشتن در مسیر رشد شخصی بستگی به طرز تفکر و انتخابهای شخص دارد.
این مطلب برای آندسته از افراد است که به رشد شخصی تمایل دارند و دغدغهشان از قاعدهی هرم مازلو عبور کرده و کمی بالا رفته است.
رشد شخصی چگونه اتفاق میافتد؟
رشد با مطالعه، تغییر در تفکر، تغییر در سبک زندگی، تغییر در روابط و معاشرتها، تغییر در عادتهای رفتاری و کلامی و گاهی حتا تغییر در سلیقهی خوراک و پوشش اتفاق میافتد.
تمام مواردی که در بالا اشاره کردم طی سالها رُخ میدهند و هیچ تغییری یک شبه یا یک هفتهای و یک ماهه آشکار نمیشود.
و اما نتایج شگفت این تغییرات:
در این مسیر افرادی را از دست میدهی؛ افرادی که تغییرات تو به مذاقشان خوش نمیآید. برخی خودشان میروند و برخی را تو حذف میکنی؛ زیرا با برنامهها و روحیات تو سازگار نیستند و موانعی در روند رشد تو هستند.
همانطور که شوتاب گنگوار در رُکترین کتاب ممکن میگوید:
هدف رشد شخصی اینست که از آدم احساس محور به آدم تفکر محور تبدیل شوی.
با اینکه بیش از چهار سال از ورود من به دنیای رشد شخصی میگذرد، اعتراف میکنم هنوز در بسیاری موارد ضعف دارم.
_گاهی در کنترل خشمم ضعیف عمل میکنم.
_گاهی خودم را نادیده میگیرم و بیش از حد گذشت میکنم.
_گاهی اصلن حوصله ی ورود به بحث و گفتگو را ندارم و به خاطر بیحوصلگی در سکوت فقط گوش میکنم و میگویم: بله، حق با شماست. (شاید بهتر باشد کمی با حوصلهتر باشم.)
اما اگر بخواهم مواردی را بیان کنم که به نظر خودم نقطهی قوت مسیر رشد شخصیام است باید به این موارد اشاره کنم:
_ توانایی “نه” گفتن.
_ورود به منطقهی ترسهایم و عبور از آنها.
_برای اغلب تصمیمها حتا کوچکترین تصمیم با همسرم گفتگو میکنم و نظرش را میپرسم.
_در اغلب موارد عقل و منطقم را در دست میگیرم و پیش میروم و احساسم را در کولهپشتیام میگذارم.
_با آدمها شبیه خودشان رفتار نمیکنم، زیرا مسیر من متفاوت است، در مقابل، رفتارم را بر اساس فهم و شعور و رفتار آن فرد تنظیم میکنم.
_در مواردی که به بنبست میخورم، از چند نفر نظر خواهی میکنم و پرسشهایی از خود میپرسم، مثلن: چرا باید چنین کاری را انجام بدهم یا انجام ندهم؟ آیا این کار با طرز نگرش من متفاوت است؟ آیا واقعن به این کار یا به این حرف معتقدم؟ چرا چنین چیزی را میخواهم؟ یا چرا نمیخواهم؟ آیا دلیلش یک خلاء یا ضعف در خودِ من است؟ باید به خودم رجوع کنم.
در آخر به نظر میآید برای ورود به دنیای رشد شخصی و تداوم و پیشرفت در آن به میزان زیادی به فاکتور اندیشیدن نیازمندیم.
و من هنوز در راهم…
ثبت ديدگاه