اشکالی ندارد از مردم نومید شوی، کاری نکن مردم از تو نومید شوند.
جواد مجابی
راستش را بخوهید برای خودم هم عجیب است ،اینهمه مطلب درباره امید نوشتهام اما گاهی خلاء امید را در خودم حس میکنم.
احساس میکنم کیسهام خالی شده،انگار به دنبال جایی یا حرفی برای امیدواری میگردم.
این روزها ذهنم در یک چهار دیواری حبس شده و به هیچ چیز فکر نمیکنم.
فکر نکردن به هیچ چیز شاید برای عدهای آرزو باشد،فکری رها و آزاد.خالیِ خالی؛
اما ذهن پرسشگر من از این که ساکت و خاموش باشد ،کلافه است.
دوست دارد به یک موضوع مشخص و دقیق فکر کند و سوال بپرسد و پاسخ دهد،
واز میان همین پرسش و پاسخها ایدههای بکر و جالب خلق کند.
حالا که دارم تایپ میکنم احساس بهتری دارم. نوشتن روح را جلا میدهد.
روزهایی که دچار رخوت و بیحوصلگی میشوم از خودم بیزار میشوم. هر جور شده
میخواهم راهی پیدا کنم و از این کلافگی خلاص شوم اما نمیشود. هر جای خانه
را که نگاه میکنم کتاب و دفتری گذاشتهام.روی میزم، کف اتاق، روی میز غذاخوری،توی آشپزخانه ، کنار تلویزیون و… همه جا کتاب و دفتری گذاشتهام تا یادم نرود،
نوشتن و خواندن در زندگی من باید وجود داشته باشند ،حتی روزهایی که خسته وکلافه و بی حوصله ام.
یاد جملهای میافتم که چند روز پیش خطاب به یک محتواگر(خودم) نوشته بودم.
خستگی و بیحوصلگی در دنیای محتوا جایی ندارد هر طور شده باید دست
بجُنبانی و متنی،پادکستی ویا ویدیویی منتشر کنی.
منتظر چه هستی؟ شروع کن!
مطالب بیشتر:
ثبت ديدگاه