در دلم هزار فانوس روشن است.

همه چیز به هم ریخته و زندگی زیر و رو شده؛ به قول شمس بگذار زندگی‌ات زیر و رو شود از کجا معلوم که زیر زندگی‌ات بهتر از رویش نباشد!

در دلم هزار فانوس روشن است.

وقتی از جلسه با تراپیست بیرون آمدم، گیج بودم. نمی‌دانستم باید از سمت چپ خیابان به خانه برگردم یا راست؟! کنار باغچه‌ی کوچکی در پیاده‌رو خیابان ایستادم، لحظه‌ای درنگ کردم تا افکارم منظم شوند، از آسمان مشکل می‌بارد اما…

در دلم هزار فانوس روشن است.‌

با هر قدم زیر لب زمزمه می‌کنم: الهی سپاسگزارم. احساس می‌کنم در هزارتویی سرگردانم؛ اما یکجا نمی‌ایستم و مدام در حرکتم. به هر طرف که میروم به بن‌بست می‌خورم.‌ می‌گویم: الهی سپاسگزارم و…

در دلم هزار فانوس روشن است.‌

این جمله از باربارا دی آنجلس در سرم پیچ و تاب می‌خورد:《 مشکلات به تعداد نامحدود منجر به رهایی مطلوب می‌شود.》 در حال نوشتن این متن با موسیقی آرامبخش، سعی می‌کنم در لحظه‌ی حال حضور داشته باشم و حس رهایی را تجربه کنم. ایمان دارم گشایش در راه است.

در دلم…

در دلم هزار فانوس روشن است.

《او》می‌گوید: خالقت به ظرفیتت نگاه می‌کند سپس چالش‌های رنگارنگ را می‌آورد وسط زندگی‌ات! مگر رشد نمی‌خواستی؟‌ همچنان که قلب و روح و ظرفیتت گسترش می‌یابد، رشد می‌کنی و این تمام چیزی بود که درخواست کرده بودی!

من‌آرامم و در دلم هزار فانوس روشن است.