میلان کوندرا در کتاب سبکی تحمل ناپذیر هستی (بار هستی) نوشته:
عشق به یک امپراتوری شبیه است، اگر اندیشهای که بر اساس آن به وجود آمده از میان برود، خود عشق نیز از میان خواهد رفت.
این جمله مرا به فکر فرو برد، انگار میخواهد بگوید: عشقی که بر مبنای تفکرات خاص یا در شرایط به خصوصی به وجود بیاید، پس از مدتی با تغییر شرایط یا تغییراتی که در افکار و اندیشههای آدمها صورت میگیرد، آن عشق نیز از بین میرود.
شاید این جمله که میگفتند، عشق دلیل و منطق نمیشناسد، درست باشد. نمیتوان گفت: چرا و به چه دلیل عاشق فلان شخص شدیم؟!
آیا میتوان گفت، عشقی که دلایل و اندیشۀ خاصی پشتش باشد محکوم به فناست؟
میلان کوندرا گفته: عشق به یک امپراتوری شبیه است! بنظر من عشق تجربۀ گرانبهاییست که ساختن و ساختهشدن در آن اتفاق میافتد، عشق سازنده است نه تخریبکننده؛ و به خاطر قدرت سازندگی عشق است که کوندرا آن را به امپراتوری تشبیه کرده است.
وقتی کسی به واسطۀ اندیشهاش عشقی را میپذیرد این تجربه در ابتدا بسیار رویایی و هیجانانگیز به نظر میرسد. او به انتخابش میبالد و خود را بر فراز آسمان میبیند. عشق، عشق است. کوچک یا بزرگ، کوتاهمدت یا طولانی، سطحی یا عمیق فرقی نمیکند. در اینجا عشق به اندازۀ کافی بزرگ و قدرتمند است، شبیه یک امپراتوری.
این قدرت در ذهن عاشق و معشوق تا زمانی ادامه دارد که دلایل با هم بودنشان زیر سوال نرود و عشقشان با پرسشها یا چراها وارد چالش نشود. کافیست تغییراتی در افکار و شرایط رُخ دهد، در اینجا ستونهای عشق دچار تزلزل میشوند. افکار تغییر کرده و عشق دچار بحران میشود.
کوندرا میگوید: در چنین شرایطی عشق از بین میرود، اما تصور من اینست که عشق از بین نمیرود فقط تغییر شکل میدهد، عشق سطحی عمیق میشود و عشقهای کوچک و نوپا بزرگ میشوند. اما عشق عمیق به هیچوجه به سمت سطحی شدن نمیرود. شاید ظاهر عشق تغییر کند، اما بسته به تغییر اندیشه و تفکر افراد عشق به اشکال گوناگون نمود مییابد.
مطالب بیشتر:
عشق در سایه و پوشیدگی رشد میکند.
ثبت ديدگاه