اکتاو یوپاز، شاعر مکزیکی گفته:

می‌نویسیم چون چاره‌ای جُز نوشتن نداریم، چون نامیرا نیستیم!

اگر از خدایان بودیم، نمی‌نوشتیم!

یکی از راههای مقابله یا آشتی و سازش با فناپذیری‌مان، نوشتن است!

در کنج خلوتگاهم در آرامشی ناب غنوده‌ام. لحظه‌ها سرشار از سکوت و تامل‌اند. با نگاه اندیشناک به زندگی می‌نگرم؛ نیرویی در من همواره شوق شکفتن دارد. نیرویی که تسلی بخش ندامت‌های دیرین است.

در سنگلاخ زندگی، عشقی از ژرفا می‌جوشد و مرا از تردید رها می‌کند. واژه‌ها چون گُل‌های شکوفان آماده‌اند تا برصفحۀ سپید کاغذ روان شوند. گویی ماده‌ای گرم و شادی‌بخش در رگهایم تزریق می‌شود. این خوشی فراگیر است. قلم پناهگاه من است. می‌نویسم،چون چاره‌ای جز نوشتن ندارم.

 

مطالب بیشتر:

واژه‌ها با من حرف می‌زنند 

وقتی ایده‌ای برای نوشتن نداریم… 

تجربه نگاری | سی‌صدمین پست و آموخته‌های من