مجموعه داستان دوباره پاییز
دوباره پاییز|بیتاکیهانی مهر bitakeyhani.com

منتخبی از جملات کتاب دوباره پاییز

 این کتاب مجموعه ای از ده داستان کوتاه است و من از هر داستان جمله ای را انتخاب کرده ام.

سکوت همیشه بهترین پاسخ من برای تحمل بار سنگین اندوه است. وقتی امیدی به درک شدن نداری ،سکوت می کنی.   -دوباره پاییز-

کمی از شربت نوشیدم،مزۀ ترش و شیرین شربت به لیمو هیجان درونم را قلقلک می داد.

-قاب پنجره-

مهربان بودن و اهمیت دادن به دیگران خوب است البته در صورتی که ابتدا خودت را دوست داشته باشی و با خودت مهربان باشی.      -همسایه ها-

لب ها ریا کارند و چشم ها معصوم! و معصومیت است که آدم را رسوا می کند.

-یک عصر زمستانی-

گفت:نه،مسیر من از تو جداست. تو راه خود را برو  منم راه خویش.

گفتم:اما شاید مقصدمان یکی باشد.

گفت:مقصد یکی است اما مسیرمان متفاوت است.   -رسا-

تنها راهی که می توانی به گلبهار نزدیک شوی همین است. گاهی برای رسیدن به چیزی که می خواهی بایدخطر کنی.     -نولا و گلبهار

کمی خِرت و پِرت توی کمدش بود. چیزی نداشت. شش تا النگو بود .سه تا من برداشتم ،سه تا راحله!   -خاکسپاری مادربزرگ-

درس های زیادی هست که باید بیاموزی ،درس هایی که در هیچ مدرسه و دانشگاهی به تو نمی آموزند.    -دانا-

از روی دریاچه گذشت و به تپه ها رسید. دشت بزرگی آنجا بود.دشتی پُر از شقایق های قرمز.

-قاصدک-

فرزاد آرام بود و چشم از شعلۀ بخاری برنمی داشت. در این چند ساعت چند سال پیرتر شده بود.     -دیدار در کوهستان-

 

مطالب بیشتر: 

دوباره پاییز|مجموعه ای از داستانهای کوتاه