وقتی صحبت از شجاعت به میان میآید ناخودآگاه افراد خاصی در ذهنمان تداعی میشوند، افرادی که رفتارهایی کردهاند که کمتر کسی انجام میدهد. اما در این پست شجاعت معنی متفاوتتری دارد.
امروز در صفحهای یک جمله نظرم را جلب کرد.
《 سوگواری بهایی است که بابت شجاعت دوستداشتنِ دیگران میپردازیم.》 این جمله از اروینیالوم است.
بار اول که جمله را خواندم برایم عجیب آمد. با خود گفتم: یعنی چی؟ مگر دوست داشتن دیگران شجاعت میخواهد؟
کمی فکر کردم. دنیای اطراف و آدمها را با تامل بیشتری تحلیل کردم؛ به جملهی یالوم عمیقتر فکر کردم و دریافتم: بله دوست داشتن دیگران شجاعت میخواهد البته دوست داشتن واقعی!
کمی به اتفاقات اخیر و رفتار و تفکر آدمها دقیق شدم. بیشتر افراد نمیتوانند دوست داشتن واقعی را از وابستگی بیمار گونه و احساس ترحم به دیگران و ترس از تنهایی تشخیص دهند، هر حسی را دوست داشتن به حساب میآورند، برای همین است که در روابطشان هیچ صمیمیت و رشدی را تجربه نمیکنند.
به نظر من در دنیای امروز فردی که بتواند دیگری را دوست بدارد، زخم نزند، سرزنش نکند، درک کند و درک کند و درک کند بسیار کمیاب است.
بله، دوست داشتن شجاعت میخواهد و آنجاست که به دنبال از دست دادن فرد، سوگواری عمیق را تجربه میکنیم.
من افرادی را میشناسم که قادر به دوست داشتن دیگران نیستند، آنها نمیتوانند غم دیگران را درک کنند،هر چه هست ظاهریست. شنوندههای خوبی نیستند. برای همین با نظرات عجیب و غریب دیگران را به سرعت به آرامش دعوت میکنند. آنها نمیتوانند دیگری را درک کنند. به نظر من کسی که در درک دیگران عاجز است هیچ چیز و هیچ کسی را در هیچ شرایطی نمیتواند درک کند. ظاهرن همه چیز به کمبود شعورش بر میگردد.
به قول ایمان سرورپور
شعور یعنی قبل از اینکه درک بشی، دیگران رو درک کنی.
ثبت ديدگاه