صبحها در پارک نزدیک خانه پیادهروی میکنم. هوای لطیف بهاری راهش را به سوی ریههایم باز میکند. معلوم نیست چه رازی در پیادهروی های صبحگاهی است؛ انگار با هر گام و بالارفتن تپش قلب ذهن آمادهی پذیرش ایدههای جدید میشود. در کمتر از ده_پانزده دقیقه جنس تفکر آدم تغییر میکند. اگر تا ده دقیقه قبل به موضوعات سطحی و مضحک فکر میکردی پس از دقایقی گویی با ترشح هورمونهای نشاطبخش افکارت به سمت نور هدایت میشوند. ذهنی روشن، خلاق و شاد حاصل روزی نیم ساعت پیادهروی در پارک است؛ آن هم تنها.
افرادی را میبینم که در گروههای دو_سه یا چهار نفره مشغول پیاده روی هستند و وقتی به سرعت از کنارشان رد میشوم مشغول گفتگو درباره غذا، مهمانی، خریدهای جدید و یا مسائل روزمره هستند. نمیدانم، شاید آنها این مدل پیادهروی را بپسندند اما بنظر من پیادهروی در هوای تمیز، تنها و با گوشسپردن به صدای پرندگان و بازکردن ذهن و آمادهی دریافت ایدهها شدن، بسیار لذبخش و سرشار از الهام و یادگیریست.
ثبت ديدگاه