این روزها احساس میکنم، یک تکه خمیر شدهام در دستان روزگار !روزگار خوب ورزم میدهد.
هر روز که میگذرد پنجۀ نیرومند روزگار ما را در خود پیچ و تاب میدهد.
برنامه و هدفی که در مسیر زندگی داریم انرژی وانگیزهای دوچندان به روح و جسممان میدمد. پشت تردیدها و روان نژندیها، امید در آرامشی ناب غنوده است.
میدانم در پس لحظات خاکستری، آغوشِ گشودۀ امید انتظارم را میکشد. نوشتن چارۀ روزهای کلافگیست.
این روزها به جز نوشتن و تولید محتوا دغدغۀ دیگری ندارم، زندگی پُر از پستی و بلندیست. خستگی روان در یکقدمیست، چارهای نیست باید نوشت. تنها راه ماندن در مسیر درخشان رشد و سرزندگی همین است. نوشتن…
مطالب بیشتر:
چقدر خوب توصیف کردید. این احساس حال و روز همه ماست این روزها… وای از روزی که فرصت نوشتن پیدا نکنیم. در واقع اون روز خمیری هستیم در دست روزگار، اما زمانی که مینویسیم با انگیزه تر و قوی تریم، انگار پنجه در پنجه سختی ها با مشکلات میجنگیم. ممنون از متن دلچسبتان مانا باشید.
ممنونم از شما برقرار باشید
خیلی عالی بیتا جان.
سپاسگزارم از شما ندای عزیزم