
_در جمعی نشسته اید حرفی میزنید یا نظری می دهید فردی با تمسخر یا کنایه پاسخی می دهد. حالتان بد می شود،بسته به شرایط و موقعیت تان در آن جمع شاید حس کنید یک سطل آب سرد روی سرتان خالی شده ،می رنجید.
_روز شلوغ و پر استرسی را پشت سر گذاشته اید .در انتظار لحظه ای هستی که فارغ از همه ی خستگی های روز روی مبل لم بدهی و چای بخوری . با همسرت شروع به حرف زدن می کنی و دقایقی بعد گفتگو به بیراهه می رود و سایه های خاکستری رنجش تمام وجودت را فرا می گیرد.
_با دوستی که چندین سال بر سریک نیمکت دبیرستان نشسته بودی اختلاف نظر ودیدگاه پیدا می کنی و پس از بحث مفصلی حس می کنی نمی خواهی قیافه ی نحس اش را ببینی ؛تو از او رنجیده ای.
کسی نیست که رنجش و آزردگی را تجربه نکرده باشد؛مثال های بالا نقطه ی کوچکی از دریای بیکران رنجیدن هستند.
اصلا چرا می رنجیم ؟
در اغلب موارد دلیل اصلی رنجیدن ما انتظاراتی است که از افراد داریم. ما به دلیل دوستی های چندین ساله،بودن در روابط عاطفی طولانی ، ارتباطات فامیلی با اقوام و آشنایان ،یک سری انتظارات از این افراد داریم. ما انتظار داریم بیشتر مورد احترام و محبت قرار بگیریم. در پاره ای موارد انتظار داریم بیشتر درک شویم و بی حوصلگی ها و خستگی های ما را بیشتر درک کنند.
ما از دوستان مان انتظار داریم اغلب مارا تایید کنند و اگر برخلاف نظر و عقیده مان حرفی می زنند با لحن صمیمانه تری اینکار را انجام دهند.
انسان موجودی خود خواه است .برای ضعف ها و اشتباهات خودش صدها دلیل می آورد تا کم توجهی ،کم لطفی و سهل انگاری خودش را توجیه کند اما وقتی پای انتظارات از بقیه به میان می آید بسیار سخت گیر و قانون مند می شود.
میزان رنجش افراد با هم تفاوت دارد.گاهی کسی می رنجند و پس از چند روز یا چندماه با گفتگو با یک شخص مورد اعتماد یا شخصی که مورد رنجیدن او شده ،به رنج خود پایان می دهد. من فکر می کنم یک نفر باید خیلی قوی باشد که پس از مدتی نه چندان طولانی بر رنجشِ خود غلبه کند . غلبه بر رنجش موفقیت بزرگی است.
باید دید کسی که موجب رنجیدن ما شده ؛آیا این کار را با غرض انجام داده است؟
شاید گرفتاری و مشغله های ذهنی که از قبل و جای دیگری داشته باعث بروز این رفتار در او شده است.
بهتر است در ابتدا دلیل کار او را بپرسیم. به او بگوییم من رنجیده ام. هیچ رفتاری بدون دلیل و هیچ کدورتی یک روزه و یک ساعته شکل نمی گیرد. باید به آزردگی ها ،دلتنگی ها و زخم هایی که مدتها یا سالها در پشت این رفتارها و حرفها پنهان شده اند پی ببریم.
گاهی کسی ما را می رنجاند اما خودش بی اطلاع است. رنجش را باید به زبان بیاوریم و درباره ی آن صحبت کنیم و تا جایی که می توانیم انتظارات مان را از اشخاص دورو برمان کم کنیم. در اغلب موارد رفتارهایی که باعث رنجش ما شده اند ،رفتارهایی از روی عادت و غریزی بوده اند. رفتارهایی که اگر به شخص مقابل بگوییم با اینکار موجب رنجش من شدی ،تعجب کند چون این رفتارها یا این حرفها برای او عادی است.
همه ی رفتارها و حرف ها و فرم زندگی ما بر اساس عادتها و آموخته های مان است. چیزی که ما را می رنجاند ،ممکن است از نظر شخص دیگری جنبه ی شوخی و مزه پرانی داشته باشد. یا مثلا یکی دو تا بدوبیراه موقع عصبانیت اشکالی نداشته باشد.
اگر به این حقیقت واقف باشیم که : کسی که عمدا” و از روی غرض ورزی ما را برنجاند چند برابر بیشتر خودش را می رنجاند ؛ دیگر حس تنفر و کدورت چندان آزارمان نمی دهد.
من فکر می کنم برای این آدمهاکه غرض ورزانه دیگران را می آزارند باید بیشتر دل سوزاند. رنجش از این افراد هیچ چیزی را تغییر نمی دهد. زیرا اگر وارد گفتگو با آنان شویم و پیگیری کنیم ،برای این کارشان دهها دلیل می آورند بدون اینکه به کار و رفتار خود برگشتی بزنند .
یک جایی باید به رنجش پایان داد. بهترین روش گفتگو درباره ی رنجش و دلیل رنجیدنمان است. البته ،شاید تصمیم بگیریم ارتباط با شخص موجب رنجش را خیلی کم کنیم یا برای همیشه پایان دهیم.
مطالب بیشتر:
ثبت ديدگاه