چالش نوشتن یک داستان بلند
چالش نوشتن یک داستان بلند bitakeyhani.com

این روزها درحال نوشتن یک داستان بلند هستم. سه ماهی می شود که موتور نوشتن

داستان بلند را روشن کرده ام و هر روز فایل داستان را باز می کنم و چند خطی می نویسم

خودم هم نمی دانم این داستان قرار است به کجاها برسد و چه شود واصلا کِی تمام شود.

البته تازه اولش است ومطمئنا نوشتنش دو سال یا بیشتر به طول می انجامد .

داستان بلند شخصیت های بیشتری را در خود جای می دهد و فضای داستان هر ازگاهی

تغییر می کند. به هر حال این هم چالشی است که برای خودم دست وپا کرده ام .تعداد زیادی

داستان کوتاه نوشته ام ، برخی را منتشر کرده و برخی در لابه لای دفترهای توی کشوی میزم

خاک می خورند. چند ماه پیش تصمیم گرفتم خودم را به چالش بکشم به خودم گفتم : وقت

آن رسیده به قلمرو داستانهای بلند قدم بگذاری.

حالا می خواهم اعتراف کنم ؛برایم آسان نیست. راستش همین یکی دو روز پیش پشیمان 

شدم اصلا چرا نوشتن داستان بلندرا شروع کردم و حالا که به اینجا رسیده نمی دانم چطور

آن را پیش ببرم. دوباره با خودم گفتم:

 بهتر نبود داستان کوتاه می نوشتی؟! البته هنوز هم از نوشتن داستانهای کوتاه غافل 

 نشده ام. اما برخی روزها مثل یک کلاف سردر گمم! 

اینطور مواقع نیاز به انگیزه و الهام دارم برای اینکه پیش بروم. گاهی جو گیر می شوم و 

درداستانم یک شخصیت عجیب می آفرینم ،بعد کمی که پیش می روم ،یک جایی وسط یک 

مخمصه منو شخصیت عجیبِ داستان گیرمی افتیم چون نمی دانم با آن چه کنم !

بعد دست به دامن کتابها می شوم . مطالعه ،مطالعه وباز هم مطالعه… 

نوشتن همین است ،اصلا هر کاری را که بخواهیم به صورت جدی دنبال کنیم با تنش های

اینچنینی روبرو می شویم . اما در نهایت طرفی پیروز می شود که سماجت به خرج میدهد و 

با پویایی و اشتیاق ادامه می دهد.

مطالب بیشتر:

ایده ای برای نوشتن

بی حوصلگی وراههای غلبه برآن