ملاقات با کودک درون (تجربهنگاری)
میبینمش! لبخند میزند. دستم را میگیرد و کنار ساحل قدم [...]
میبینمش! لبخند میزند. دستم را میگیرد و کنار ساحل قدم [...]
هوا گرگ و میش بود. او طلبیدم و من نیز [...]
سوالش را در یک ویس پرسید: نذر کردهام تا آخر [...]
میگذرند این روزهای عجیب! میگذرند. سنگین، نفسگیر و شگفت انگیزاند، [...]