آمدند و رفتند؛ عدهای با اثرشان ماندگار شدند، زخمی زدند، عشق ورزیدند، درسی به ما آموختند و رفتند؛ باید میآمدند، اثری میگذاشتند، چه شیرین چه تلخ! این رسالتشان بود.
درسش را بگیر و اثرش را همچو فانوسی در دست بگیر تا در تاریکیهای زندگی راهنمایت باشند.
هر انسانی که به زندگی ما وارد میشود آموزگار ماست. آموزگاران گاهی کنار ما زندگی میکنند و گاهی از زندگیمان میروند و یا با ارادهی خالق حذف میشوند.
بنشین و عمیق بیندیش!
روابط، اتفاقات، شیرینیها، تلخیها، تنشها، گشایشها، یادگیریها، دشواریها، لبخندها، دردها و… همه و همه را کنار هم بچین و پازل کن؛ خواهی دید خالقت چه زیبا و شگفت توسط انسانها درسش را به تو آموخته است. درس را که آموختی خالق، تو را برای آزمونهای بعدی و بعدی آماده میکند. هدف از خلقتت بیداری توست!
یا با تلنگری کوچک بیدار میشوی و یا آنقدر با چالشها و موانع مواجهت میکند تا بالاخره بیدار شوی!
رنج را اگر درک کنی، میفهمی رنج نشانهایست برای رفتن به سوی بیداری!
بنشین و پازل زندگیات را متفکرانه بچین. نتیجه عالیست؛ آرامشی ژرف را تجربه خواهی کرد و هر لحظه، هر انسان، هر رابطه، هر پیشآمد و هر چه اطرافت هست معنا و مفهومی تازه مییابند.
امتحان کن!