آیا تا به حال در سکوت به حرفهای کسی گوش داده‌اید؟ منظورم از سکوت تنها حرف‌نزدن نیست. سکوت در اینجا سکوت ذهن است.

یعنی وقتی در حال گوش‌دادن هستی‌ ذهنت خاموش باشد. سخت است نه؟‌

ما گوش نمی‌دهیم! می‌شنویم تا پاسخ بدهیم. تا به سرعت نظرمان را بیان کنیم تا با بیان تفکرات و ذهنیتمان به دیگران بفهمانیم ما هم به اندازه‌ی کافی می‌دانیم، بلدیم، باتجربه‌ایم، با کلاسیم و… ما هم برای خود کسی هستیم!

گوش‌دادن به کسی که نظرات و عقایدش زمین تا آسمان با ما تفاوت دارد‌، سخت است. تحمل این افراد که مقابلت می‌نشینند و حرفهایی می‌زنند که تو مجبوری بر حسب احترام گوش دهی و لبخند بزنی! آن هم وقتی کمترین وجه تشابه و نقطه‌ی اشتراکی بین شما نیست، دیوانه کننده است.‌

من یاد گرفته‌ام اگر می‌خواهم ارتباطم را نزدیک و قوی نگه‌دارم اولین ویژگی که باید در خود رشد بدهم، شنونده‌ی خوبی‌بودن است.‌

شنونده‌ی خوب یعنی بشنوی بدون اینکه حرف مخاطبت را قطع کنی، حتا اگر زمان حرف‌زدنش طولانی شود.‌ در سکوت بدون نظری یا قضاوتی! مگر اینکه او بخواهد نظر تو را هم بشنود.

 

روزی یکی از دوستانم به من گفت:《 هیچکدام از اطرافیانم شنونده‌ی خوبی نیستند، چه کار کنم؟》

گفتم:《 تو تبدیل به یک شنونده‌ی خوب برای آنها شو! آن وقت پس از مدتی رابطه‌ای قوی و صمیمی میان شما شکل می‌گیرد. من امتحانش کرده‌ام. عالیست.》

نکته اینجاست ما فقط میخواهیم حرف بزنیم و حرف بزنیم. بعد می‌گوییم چرا کسی ما را نمی‌شنود؟

از خودت پرسیدی چرا؟ چون تو هم شنونده‌ی خوبی برای آنها نیستی!

 

چندی پیش مهمانی از لندن داشتم. حرفهایش زیاد برایم جالب نبود اما برحسب احترام روزانه دقایقی به حرفهایش گوش می‌دادم. یک بعداز ظهر او مرا با حقیقتی جالب روبرو کرد. او برایم از شخص پُرحرفی می‌گفت که اگر یکساعت کنارت باشد فقط حرف می‌زند و حرف‌ می‌زند حتا گوش نمی‌دهد که تو چه می‌گویی! فرد پُرگو در نهایت از همسرش شاکی بود که او را نمی‌فهمد!

مهمان من در جوابش گفته بود:《 وقتی کنار همسرت هستی برای دو دقیقه حرف نزن فقط به چشمانش، به صورتش، به وجودش توجه کن، همین! 》

پیشنهادی که مهمان من به آن خانم پُرگو داده بود برایم جالب بود. وقتی درباره‌اش فکر کردم، دریافتم چه قدر ساده است. ما چه مدت و چند مرتبه در روز بر چهره‌ی همسر یا فرزندمان با مکث و تمرکز دقیق می‌‌شویم؟! بدون هیچ نظری!

 

من آدم پرحرفی نیستم اما بنظرم جالب آمد این پیشنهاد را امتحان کنم.تجربه‌اش کردم. باید بگویم که نتیجه فوق‌العاده بود. این کار باعث شد که با توجه و دقت بیشتر بر وجود اطرافیانم علاوه بر صمیمت بیشتر احساس ارزشمندی نیز در من رشد کند.‌

در زندگی چیزی که باعث می‌شود احساس ارزشمندی کنیم‌، کمک به رشد و شکوفایی یکدیگر، حس مسئولیت‌پذیری و تعهد به اهداف مشترکمان است و من برای عمل به همه‌ی تعهداتم می‌کوشم. شما چطور؟