
ساعت از یازده شب گذشته است و در حالیکه روی کاناپه دراز کشیده ام گوشی در دستم است و پست های اینستا گرام را بالا و پایین می کنم. از اینستا می پرم توی واتساپ .سپس سرکی به تلگرام میکشم. یکی دو کتاب کنار دستم است که از هرکدام دو سه صفحه خوانده ام ولی همچنان با بی حوصلگی گوشی را دردست گرفته و حاضر نیستم آنرا کنار بگذارم .چیزی درونم مدام تلنگرمی زند.احساس بی حوصلگی و کمی ناامیدی بر وجودم چنگ می اندازد.
امروز دست به قلم نبرده ام و همه ی این کلافه گی ها بخاطر ننوشتن است. در چنین شرایطی چه کار می توانم بکنم؟ آیا همینطور که لم داده ام و گوشی بازی میکنیم ادامه دهم یا … ؟!
در اینطور مواقع نیاز شدیدی به یک محرک دارم. که مرا از جا بِکَنَد و به سوی لپ تاپ پرتاب کند . کمی شتاب لازم است تا حرکت کنم. تنبلی کافیست. باید برخیزم قلم در دست بگیرم یا انگشتان را بر صفحه کیبورد حرکت دهم و با شتاب هر چه تمام تر تایپ کنم .گویی به کلمات حبس شده در سرم حمله می کنم و آنها را از اسارت در می آورم و بر صفحه ی لپ تاپ می نشانم. کلمه ها که آزاد می شوند حال من هم خوب میشود . کم کم از کلافگی و سردرگمی فاصله میگیرم و احساس رضایت می کنم. انفجار کلمات آرامشی ژرف به همراه دارد. در مواقع بی حوصلگی حمله کردن به کارهای عقب افتاده یک استراتژی برای افتادن در چرخه ی فعالیت است.
وقتی به کار حمله می کنیم وبا خود عهد میکنیم تا کار را به پایان نرسانده رهایش نکنیم موجی از انرژی به سوی مان روانه می شود .
۱
وقتی در کنار افراد فعال و پرکارقرار می گیرم حتی یک روز تنبلی مثل یک سیلی مهم است که خواب از سرم می پراند.
۲
دیدن کسانی که از همه ی لحظات و ساعات شبانه روز استفاده می کنند و هیچ زمانی را هدر نمی دهند ،همواره الهام بخش است.
۳
وقتی نگاهی به بالا می اندازم وافرادی در پله های بالاتر می بینم به این فکر می کنم که باید تلاشم را صد چندان کنم و از تجربیات آنها نیز استفاده کنم.
ثبت ديدگاه