شاید برای عده‌ای نوشتن از دستاوردها ساده نباشد.

شاید فکر کنند دستاورد باید آنقدر خاص و بزرگ باشد که همه‌ی نگاهها به سمت ما بچرخد و دهان همه از تعجب باز بماند!

به دنبال چه چیزی هستید؟

چه چیزهایی برای شما دستاورد محسوب می‌شود؟

وقتی از دستاوردهایم می‌گویم هیجانی خفیف را در قلبم حس می‌کنم؛ دستاوردهای من ممکن است برای دیگری هیچ ارزشی نداشته باشد؛ شاید با تمسخر از کنار دستاوردهایم رد شوند، شاید در دل بگویند: مگر این چیزها هم دستاورد به حساب می‌آید؟!… باری، آنچه برای من ارزش محسوب می‌شود، ممکن است دیگری حتا لحظه‌ای به آن فکر نکند.

در ادامه به پنج دستاوردم اشاره می‌کنم.‌

اولین دستاورد من این بوده که توانسته‌ام ذهنم را کنترل کنم تا عادت‌ها و رفتارهای قدیمی را تکرار نکنم.

دومین دستاورد من یافتن عشق حقیقی‌ست. من دریافته‌ام عشق حقیقی بیرون از من نیست، درون من است. من با عشق به خویش توانسته‌ام خود را از آسیب‌ها محافظت کنم.

سومین دستاورد من آرامشی است که از طریق عشق به خود به دست آورده‌ام؛ و توانسته‌ام این آرامش را در روابطم به نزدیکان و اطرافیانم نیز ببخشم.

چهارمین دستاورد من 《قدردانستن》 است؛  بها دادن به افرادی‌ که مرا خوشحال می‌کنند و به من احترام می‌گذارند. من از آنها قدردانی می‌کنم و از کسانی که باعث ناراحتی من می‌شوند، دور می‌شوم.

و پنجمین دستاورد من تبدیل شدن به یک مربی است. یاری‌دادن به افرادی که به مسیر رشد و خودشناسی قدم می‌گذارند و پیش می‌روند.