آوای من! این را بارها به تو گفتهام و دلم میخواهد در اینجا ثبتش کنم که به خاطر داشتن تو هر روز از پروردگارم سپاسگزاری میکنم.
راستش را بخواهی گاهی به خاطر عشقی که در قلبم به تو دارم کمی میترسم! روزهایی که به مدرسه میروی و من بعد از رفتنت دستی به سر وروی اتاقت میکشم از اینکه روزی تو اینجا را ترک کنی ته دلم خالی میشود؛ بعد به خودم نهیب میزنم و حرفهایت را به یاد میآورم.
تو که از استقلال میگویی، از اینکه روزی میخواهی تنها زندگی کنی و شاید آن روز هزاران کیلومتر دور از ما باشی!
به خودم نهیب میزنم و این حس استقلالطلبی تو را در دل تایید میکنم. خوب میدانم که هر دختری باید روزی مستقلشدن را یاد بگیرد. رشد از همینجا آغاز میشود.
دخترم! من به تو باور دارم. باور دارم که اگر روزی در هزارتوی زندگی گیج و سردرگم ماندی میتوانی بهترین تصمیم را بگیری. زیرا به تو آموختهام نباید به مسائل از یک زاویه نگاه کرد، باید اندیشید و در صورت لزوم از فرد مورد اعتمادی کمک گرفت.
تو از اهمیت مشورت آگاهی. زیرا گفتگو یکی از فعالیتهای هفتگی خانهی ماست. همه باید در گفتگو سهیم باشند و همه اجازه دارند نظرشان را (هرچه که باشد) ابراز کنند.
به تو فضای لازم برای تصمیمگیری و انتخاب دادهام و به اندازهی کافی نقاط قوت و ضعف انتخابهایت را برایت روشن کردهام و در نهایت تصمیمگیری را به تو واگذار کردهام.
تو عاقلی! دانایی! بدون اینکه نگران شوی فرد مقابل چه فکری دربارهات میکند، به راحتی ” نه” میگویی! اهل رقابتهای آسیبزننده و اینکه دیگری فلان کار را انجام داد من هم انجام بدهم، نیستی؛ تو یک فرد مستقلی و این نقطهی قوت توست!
میدانی از چه چیزی لذت میبرم؟ از اینکه سه سال پیش با خودت عهد بستی “پفک” نخوری و دقیقا سه سال است که لب به پفک نزدهای، این نشان میدهد که تو زمانیکه فقط دوازده سال داشتی چقدر به تصمیمت مطمئن بودی و حال که سه سال گذشته هنوز هم به انتخابت متعهدی.
تو آرامی! کمتر اظهار نظر میکنی مگر اینکه نظرت پرسیده شود. در آدمها نقاط مثبت و قوت آنها را میبینی و تابحال ندیده و نشنیدهام که درباره کسی بد بگویی!
اگر از رفتار یا کلام کسی بِرنجی ترجیح میدهی سکوت کنی. وقتی از تو میخواهم از رنجشات بگویی آرام لب به سخن میگشایی. میدانی! من عاشق سکوت باوقارت هستم. لذت میبرم از اینکه برای خودت شان و ارزش قائلی و با هر کسی دمخور نمیشوی!
تو قلب بزرگ و مهربانی داری. اهل خودنمایی نیستی. تمایلی به نمایشهای اینستاگرامی نداری. وقتی روز تولدت عکست را استوری میکنم، میآیی و آرام در گوشم میگویی: “ممنون” همین یک کلمه و لبخندت کافیست تا بفهمم دختر من قدرشناس است.
اهل حساب و کتاب هستی و حواست هست که جایی پول اضافه خرج نکنی. وقتی با هم بیرون میرویم اگر چیزی بخواهی اول از موجودی کارت بانکیام مطمئن میشوی و بعد میپرسی:《 میشود فلان چیز را برایم بخری؟ البته اگر اشکالی ندارد؟ 》
حتی برای نوروز یا تولدت توقع هدیه گرفتن از من، پدر و برادرت نداری و وقتی میفهمی مادربزرگ، عمو، عمه و خاله برایت مبالغی فرستادهاند با لبخند تشکر میکنی و چشمهایت نشان میدهد که توقع دریافت هدیه آن هم از راه دور نداری!
زیاد اهل مُد روز و خرید لباس نیستی. لباسها را تازمانی که قابل استفاده باشند میپوشی؛ راستش اصلا یادم نمیآید گفتهباشی لباس یا کفش خاصی میخواهی! اما هر از گاهی مرا به شهر کتاب میکشانی و در مقابل قفسهها میایستی و جدیدترین کتابها را ورق میزنی و در نهایت دو_سه کتاب انتخاب میکنی.
از اینکه با عشق زبان انگلیسی میخوانی و انیمیشنهایی با زبان اصلی نگاه میکنی و سعی میکنی کاملا بفهمی و با لهجه حرف بزنی برای من مایهی افتخار است.
یادم نمیآید به یادگیری زبان انگلیسی تشویقت کرده باشم! میل به یادگیری زبان از کودکی در تو شکل گرفت و من انتخابت را تحسین میکنم.
آوای مادر! به تو افتخار میکنم و از اینکه تو را دارم خوشبخت و سربلندم.
بیستویک اردیبهشت ماه هزار و چهارصدویک
سلام بیتا جان
خیلی زیبا نوشتی.
کاملا حس تو را درک میکنم. من هم زمانی که فکر میکنم پسرهایم روزی خانه را ترک میکنند، حالم بد میشود .
وقتی که از دستشان ناراحت میشوم یا همسرم گلهای میکند بهش میگویم: فکر میکنی بچهها تا چند وقت دیگه پیش ما هستند. بزار به حساب جوانی و به دل نگیر.
بچهها روزی راه خودشون رو پیدا میکنند و میروند همانطور که ما رفتیم.
انشاالله که همیشه موفق باشند.
سلام مریم جان. ممنونم و امیدوارم پسرهای شما هم در همه حال موفق و کامیاب باشند.