چرا باید آن تایم باشیم bitakeyhani.com

آقای الف برای چندمین بار طول و عرض پیاده رو را طی می کند. چند بار گوشی اش را چک می کند . به شماره ی آقای ب پیامکی ارسال می کند. جوابی نمی آید. از ایستادن یکجا خسته شده است.  برای چندمین بار گوشی را از جیبش در می آورد و نگاهی به آن می اندازد.انگشتش روی تماس می رود .اما خیلی زود قطع می کند. با خود فکر می کند احتمالا در ترافیک گیر افتاده یا شاید در محل کارش مشکلی پیش آمده که دیر بر سر قرار رسیده است. آقای الف از ساعت پنج دقیقه مانده به هفت در پارک نزدیک رستوران منتظر آقای ب بوده است و حالا ساعت از هفت و چهل دقیقه گذشته است. قرارشان با تاکید آقای ب راس ساعت هفت بوده است.

بالاخره ده دقیقه مانده به هشت آقای ب  قدم زنان و بی قید از راه میرسد.

ظاهرش خیلی سرحال و قبراق است . برخلاف ظاهر خسته ی آقای الف که نزدیک به یک ساعت در پارک قدم زده و منتظر بوده  و از محل کارش مستقیم سر قرار آمده است،آقای ب کت وشلوار شیک و مرتبی پوشیده و در همان بدو ورود می گوید که پس از کار به خانه رفته ،دوش گرفته سپس خود را به آقای الف رسانده است.

 او حتی از آقای الف نمی پرسد چه مدت منتظر بودی .و برای این تاخیرش عذر خواهی نمیکند. وقتی در رستوران پشت میز می نشیند در حالیکه نگاهی به ساعت گران قیمتش می اندازد با لبخند و خونسردی می گوید : اِه… ساعت هشت شد  !

هنگام صرف شام دو مرد درباره ی ایده ها و مسائل مربوط به کاری که قرار است با همکاری و شراکت یکدیگر شروع کنند،صحبت می کنند.

یکساعت بعد از هم خداحافظی کرده و هر کدام به سوی خانه اش می رود.آقای ب همچنان سر حال و قبراق است. با انگشتانش روی فرمان ضرب می گیرد و لبخندش محو نمی شود.چون قرار است کاری را با یک آدم “سربه راه” شروع کند. مردی که یکساعت او را منتظر گذاشت و با غرور از او عذر خواهی هم نکرد. در دل بخاطر این غروربزرگ به خودش می بالد.احساس نیرومند بودن می کند!

با خود فکر می کند یکساعت منتظرش گذاشتم . عذر خواهی نکردم. پرستیژ خودم را حفظ کردم! با لبخند و خونسردی همه ی اینها را عادی جلوه دادم و او نیز اعتراضی نکرد و با آرامش و لبخند به حرفهایم گوش میداد! تازه عمدا این رستوران گران را انتخاب کردم ودر آخراو پول شام را حساب کرد . با صدای بلند می خندد و برای انتخاب این شریک پخمه و پرت به خودش می بالد.

به خانه که می رسد با خوشحالی وآب و تاب همه ی آنچه را گذشته برای اهل خانه تعریف می کند . پیامکی روی گوشی اش می آید.

پیامک از آقای الف است : دوست عزیز ، این یک ساعت در کنار شما تجربه و درس مهمی به من آموخت. کسی که در اولین قرار کاری که از چند روز پیش برنامه ریزی شده، دیر می رسد آنهم یک ساعت(!) ، با تماس یا پیامک تاخیرش را اطلاع نمی دهد وحاضر به عذر خواهی هم نمی شود،و همه چیز را به شوخی می گیرد، شایسته ی این همکاری و شراکت نیست.

شما در آزمون احترام ، نظم و همدلی مردود شدید .تمایلی به همکاری با شما ندارم.

چه اتفاقی افتاد؟! یعنی بخاطر یک بار دیر رسیدن همکاری اش را با آقای ب بهم زد ؟!

                                ***

آیا آنقدر که در دیدارها و ارتباط با افراد در جامعه به ظاهر، کلاس ، قیمت و برند عطر و ساعت و کفش مان دقت می کنیم به خوش قولی ، آن تایم بودن، احترام گذاشتن به وقت و زمانی که  آن شخص برای ما میگذارد هم توجه نشان می دهیم ؟ چرا فکر می کنیم اگر آن شخص لبخند می زند و اعتراضی نمی کند ،هالو است !

چرا فکر نمی کنیم اگر عکس العملی در آن مواقع خاص انجام نمی دهد قصد دارد حرمت ما و آن مکانی که در آنجا هستیم را نگه دارد.

همه می دانیم که اعتبار و کلاس ما را قیمت کفش و ساعت و لباس و عطرمان تعیین نمی کند! اما باز هم در روابط مان کسیکه ظاهر خاص تری دارد مورد توجه بیشتری قرار میگرد دیگر فرقی ندارد که پاکت خوراکی اش را از شیشه ی ماشین میلیاردی اش به بیرون پرت می کند، فرقی ندارد عذر خواهی بلد نیست، اشکال ندارد که بد دهن و بی ادب باشد و مزخرف بگوید !! بوی عطر میلیونی اش و ساعت فلان مارکش همه ی آن نواقص را حل می کند !

 نمی دانم شما چه فکر می کنید اما من در وجود این افراد شلختگی عمیقی می بینم که در تک تک سلول هایشان رخنه کرده است…

منظور من شلختگی در ظاهر و وضع زندگی نیست،بلکه یک شلختگی عمیق در روح و اندیشه شان است.

برای اینکه شلختگی و بهم ریختگی اتاق مان را برطرف کنیم در نهایت به یک ساعت زمان نیاز داریم تا همه چیز سرو سامان یابد اما برطرف کردن  شلختگیِ افکار سالها زمان می برد البته در صورتی که شلختگی افکار مان جزء کلاس و پرستیژمان نباشد .