شاید زیاد شنیدهاید که توصیه شده، دلبسته باشید نه وابسته.
بنظر میرسد اغلب افراد وابستگی را با دلبستگی اشتباه گرفتهاند.
کسی که به پدر و مادرش وابسته باشد، دورشدن از آنها برایش عذابآور است. شخص وابسته اگر مجبور شود به هر دلیلی در شهری دور از خانوادهاش زندگی کند، تمام مدت ذهن و فکرش نزد خانواده است. نمیتواند به معنای واقعی شاد باشد. پسِ ذهنش همیشه با خودش میگوید اگر حالا در شهر خودم بودم چنین و چنان میکردم. برای یک سری کارهایی که میتواند انجام دهد اما انجام آن را پشتگوش میاندازد، دلیل و توجیه میآورد و همه را به دوری از خانواده ربط میدهد و اگر موفقیتی کسب نمیکند بخاطر اینست که از خانواده دور است.
وابستگی مانند زنجیری به دست و پای آدم میپیچد و نمیگذارد با نگرش جدیدی به زندگی و مسائل فکر کنیم.
انواع وابستگی عبارتند از:
وابستگی به خانواده، وابستگی به دوستان، وابستگی به ماشین، وابستگی به خانه و محل زندگی، وابستگی به مواد مخدر و الکل، وابستگی به تلفنهمراه، وابستگی به وسیله یا شیء خاصی و بسیاری وابستگیهای دیگر.
شخص وابسته تا زمانیکه به درک و معنای واقعی رهاکردن نرسد، رشد نمیکند. وابستهها دنیای کوچکی دارند و همه چیز باید حول خواستهی آنها بچرخد.
آنها با ” از دست دادن” رنج زیادی را تحمل میکنند. یک شخص وابسته که به مادر خود وابستگی شدیدی دارد، وقتی که مادر از دنیا برود، گویی که زندگی او نیز به پایان رسیده است. همه چیز معنای خود را از دست میدهد و چه بسا این فرد افسردگی شدیدی را تجربه کند و برای اینکه به زندگی عادی برگردد نیاز به درمان خواهد داشت.
خیلیها تعلق و وابستگی را نشانهی محبت و عشق میدانند، نمیتوانند دوری و قطع ارتباط را بپذیرند و این برایشان زجرآور است، زیرا وابستهاند، نه دلبسته.
دلبسته یعنی، من تو را دوست دارم و سعادت تو باعث خشنودی من است. حتی اگر دور باشی.
من تو را دوست دارم و رشد تو باعث افتخار من است. تحسینات میکنم که ادامه دهی، حتی اگر رشد تو باعث شود بیشتر و بیشتر از من دور شوی.
دلبستگی یعنی همینکه خوشحال باشی برایم کافیست، حتی اگر نبینمت.
تا زمانیکه یاد نگیریم خود را از زنجیر وابستگی رها کنیم کودک باقی میمانیم. رشد حاصل رهاکردن است.
ثبت ديدگاه