نوشتن درمانگر خوبی است، وقتی هر روز مینویسی و خود را میآزمایی پس از مدتی اثر مرکب اتفاق میافتد.
شخصا ذهن تحلیلگری دارم. با اینکه یک جاهایی عجول هستم اما در بعضی رویدادها که نیاز به دقت و تفکر بیشتری دارند کُندتر عمل میکنم.
نوشتن قدرت تحلیل مرا افزایش داده است. حالا به جایی رسیدهام که اگر یک اتفاق، تنش و برخوردی برایم اتفاق بیفتد، بیشتر به چرایی این اتفاق فکر میکنم تا در لحظه پاسخ دادن!
بنظرم فرق است بین آدمی که در لحظه پاسخ میدهد با کسیکه به چرایی و دلایل پشت رفتار آدمها فکر میکند و معمولا همان لحظه پاسخ نمیدهد؛ در واقع صبر میکند تا دلایل در ذهنش مرتب شوند و پاسخ مناسبی بیابد ، سپس اگر امکانش بود پاسخ میدهد.
البته آن هم در صورتیکه فرد مقابل مهم باشد یا کارش ارزش پاسخ دادن داشته باشد.
فرق است بین آدمی که در لحظه پاسخ میدهد با کسیکه با ذهن تحلیلی به موضوع نگاه میکند.
آنکس که در لحظه پاسخ میدهد میخواهد برنده باشد؛ به هر قیمتی. حتی اگر با قدرتی صد برابر بیشتر آنطرف را لِه کند.
اما آنکس که در ذهن مسائل را تحلیل میکند به چرایی فکر میکند تا به عمق مسئله پیببرد و با دست پُر تری به زندگی برمیگردد.
با اینکه بارها مورد سرزنش اطرافیان قرار گرفتهام که چرا در لحظه پاسخ نمیهی اما هیچگاه از صمیم قلب و عمدی نخواستهام کسی را بیازارم. گرچه بارها عمدا” آزردهام کردند اما ذهن تحلیلگرم همواره به دنبال چرایی آن حرفها و رفتارها است و تنها پاسخی که در این میان میگیرد اینست.
“حماقت آدمها را ببخش!”
هوشنگ ابتهاج
هر مقابلهای که در عالم بین دو یا چند نفر اتفاق بیفته یکی برندهست و دیگری بازنده!
جز برای برای بوسه دادن که هر دو برنده هستند.
ثبت ديدگاه