اهل بیداری می‌گویند آگاه باش! حواست به آدمهایی باشد که می‌خواهند تو را به جهنم‌شان بکشانند؛ تو با آنها همراه نشو. به هر لحظه‌ات آگاه باش!

این روزها با تمرکز و مراقبه تا حدود زیادی توانسته‌ام لحظاتی که در آن هستم و انرژی آدمها را تشخیص بدهم.

چندی پیش داستانی خواندم که نمی‌دانم واقعیت داشت یا خیر؟ اما نکته‌ای که از آن گرفتم برایم حاوی پیام اثربخشی بود.

 

در یک مسابقه‌ی سرعت که میان سگ‌ها برگزار می‌شد، مسئول مسابقه تصمیم می‌گیرد یک یوزپلنگ را به میدان آورده تا در کنار سگ‌ها مسابقه بدهد.

وقتی مسابقه شروع می‌شود و سگها شروع به دویدن می‌کنند، یوزپلنگ از جایش تکان نمی‌خورد!

سگها با تمام توان می‌دویدند و یوزپلنگ سر جایش لَم داده بود. وقتی از مسئول مسابقه دلیل این کار یوزپلنگ را می‌پرسند در جواب می‌گوید:

《گاهی تلاش برای اینکه به دیگران ثابت کنی بهترین هستی، توهین به خودته!》

وقتی بیشتر دقت می‌کنم، می‌بینم در موقعیت‌ها و زمانهایی که تلاش کرده‌ام به زور حرفم را به طرف مقابل بفهمانم و تاکید زیادی بر درستی کارم یا عقیده‌ام داشته‌ام، در واقع از ضعف بزرگی پرده برداشته‌ام.

آن لحظه من نیاز داشتم تایید شوم، مورد توجه قرار بگیرم و یا به هر شکلی نظرم را تحمیل کنم تا قدرتمند جلوه کنم!

 

امروز در صف نانوایی وقتی کارگر نانوایی می‌خواست از نانهایی که کنار گذاشته به من بدهد، گفتم: نه ، نان تازه می‌خواهم.

گفت: همین پنج دقیقه پیش از تنور در آورده‌ام.

گفتم: لطف کنید تازه بزنید. دفعه قبل هم نان آماده بردم خوب نبودند. منتظر می‌مانم.

کارگر دیگری که نان را در تنور می‌گذاشت، با صدای بلند که هم من و بقیه بشوند گفت: بلد نیستن نون نگهداری کنن، بعد میگن نونش خوب نبوده!

یک گوشم در بود و آن یکی دروازه. خودم را به نشنیدن زدم. یک خانم و آقا که کنارم بودند برگشتند و نگاهی به من انداختند، انگار منتظر بودند چیزی بگویم .من در حالیکه کارت را در دستگاه کارتخوان می‌کشیدم کاملا ناشنوا شدم.

برای آگاهی و در لحظه‌بودن باید یاد بگیری به هر سروصدایی ، هر حرفی و هر رفتاری واکنش نشان ندهی. باید شبیه یوزپلنگ قصه باشی، باید یاد بگیری برای اثبات حرف خود یا برای اینکه دیگری را سرجایش بنشانی انرژی و سطح خود را پایین نیاوری. بله، گاهی سکوت بهترین پاسخ است.