یک روز به خودت می‌آیی و می‌بینی انبوهی از کتابهای نخوانده داری. حس خوبی نیست. دهها کتاب درقفسه‌ی کتابخانه‌ات به صف شده‌اند تا تو بخوانی‌شان؛ اما تنها کاری که میکنی گهگاهی یکی از آنها را بر می‌داری ورق می‌زنی، یکی دو پاراگراف می‌خوانی و بعد کتاب را می‌گذاری سر جایش!

خیلی دوست داری بیشتر بخوانی اما انگار روی موج خواندن نیستی.

من این روزها را زیاد تجربه کرده‌ام. کتاب خواندن یک کار ذهنی است. با خواندن کتابها ما ذهن‌مان را متمرکز می‌کنیم و مشغول خواندن می‌شویم.

گاهی هم همراه با خواندن نُت‌برداری می‌کنیم و نکات مهم را یادداشت می‌کنیم.

اما روزهایی هست که ذهن خسته می‌شود و نیاز به استراحت دارد. روزهایی هست که ذهن از مطالعه بیزار است. برای اینکه ذهن خسته را کمی استراحت بدهیم نیاز به فعالیت جسمی داریم.

ورزش کردن و تحرک تا جایی‌که باعث بالارفتن تپش قلب بشود و جسم حسابی به کار بیفتد به بالا‌رفتن توان ذهنی‌مان کمک می‌کند. گویی که ذهن به‌روزرسانی می‌شود.

ذهن ما پس از ورزش کردن آماده‌ی دریافت اطلاعات جدید می‌شود، سپس می‌توانیم مطالعه را آغاز کنیم.

زندگی به من آموخت اگر می‌خواهی اتفاقات عالی و شگفت‌انگیز را تجربه کنی باید همواره در حرکت باشی. همیشه کاری ، فعالیتی یا برنامه‌ای برای انجام دادن داشته باش!

در تکاپو که باشی همیشه ایده‌ای داری که تو را رو به جلو هُل بدهد و از یکجا ماندن و سکون دور کند.

یکجا نمان، حرکت کن!