هر تکه‌ای از پازلِ زندگی ایده‌ای است برای تولیدمحتوا.

این جمله همین چند دقیقه پیش به ذهنم رسید. ایده‌ی نوشتن پست‌های وبلاگی درمیان گفتگوها و وقایع زندگی به ذهنم می‌رسند. اینجاست که در می‌یابم، زندگی چیزی فراتر از خوردن و خوابیدن و کارکردن است.

زمزمه‌هایی با خودم

گاهی حرفهایی‌ هست برای به زبان آوردن، برای گفتن؛ و گاهی حرفهایی‌ هست برای نگفتن! گاهی هم حرفهایی هست که فقط باید نوشت و درباره‌شان فکر کرد!

و حرفهایی هم هست برای تحلیل‌کردن و درترازو گذاشتن و وزن‌شان را سنجیدن! بعضی حرفها عجب سنگین‌اند! حرفهایی که سالها روی قلب سنگینی می‌کنند.

یک حرفهایی هم هست که مدتها با خود کلنجار می‌روی، بگویی یا نگویی!

یک حرفهایی هست که گفتن‌شان هیچ ارزشی به تو اضافه نمی‌کند. تازه ممکن است پس از گفتنش پشیمان شوی. حرفهایی از جنس تلافی یا خُرد کردن و شکستن و تحقیر‌کردن. لذت گفتن این مدل حرفها فقط چند دقیقه‌ست؛ حس اعتمادبنفس یا بزرگ انگاشتن خود فقط برای چند دقیقه است. پس از آن احساس پوچی سراسر وجود آدم را فرا می‌گیرد.

 

اما حرفهایی هست که باید گفته شوند. نقاب ابراز‌نکردن را پس بزنی و تمام و کمال خود را ابراز کنی.اینجا تو با ابراز صحیح خود و توجه به احساس نفر مقابل ارزش می‌آفرینی. به خودت و به دیگری ارزش اضافه می‌کنی.

 

ابراز خود یک مهارت است که کم‌کم یاد می‌گیری، البته اگر بخواهی که یاد بگیری! با ابراز آنچه درونت می‌گذرد حقت را به خودت ادا می‌کنی. لازم نیست عصبانی شوی یا با لحن‌تند حرفت را بزنی. آرام و سنجیده خود را براز کنی، کافیست.

گاهی کم‌رویی و حیا باعث می‌شود بهانه‌ بیاوریم و دلیل‌تراشی کنیم، ضعیف و شکننده که باشی به دنبال بهانه‌ای برای فرار از ابراز خود می‌گردی.

ابراز خود در آرامش و گفتن از آنچه درون ما می‌گذرد یک گام به سوی توانمندی‌ست.

سخت‌بودن یعنی در مقابل ناملایمات کمی خم شویم اما نشکنیم. یعنی از خمیده‌شدن درسی فرا بگیریم و بیاموزیم.  یعنی تکه‌های شکسته‌ی زندگی را کنار هم بچینیم و از آن دنیایی نو و درخشان بسازیم.