فکر میکنم اغلب ما دست کم چند مرتبهای در زندگی احساس رضایت از خود را تجربه کرده باشیم. این حس در افراد مختلف به شکلهای متفاوتی بروز میکند. بنظر من هر کسی باید به روحیات و خُلق و خوی خویش آگاه باشد و بفهمد چه مواقعی از خودش احساس رضایت دارد.
سرچشمهی حس رضایت از خود در درون ماست. کارهایی است که با انجامدادنشان سرزندگی، شادابی و رشد را تجربه میکنیم.
امروز ساعت زیادی از وقتم را در آشپزخانه گذراندم. مرتب و تمیز کردن و شستشو و پختوپز؛ چه کارهای ملالآوری !
نمیدانم شما چه فکر میکنید ولی این کارها حس شادابی، نشاط، سرزندگی و پویایی را از من میگیرند. احساس میکنم بخش بزرگی از انرژی خوبِ روانیام را با این کارها از دست میدهم.
من با نوشتن انرژی میگیرم. وقتی مینویسم احساس میکنم جوانهی سبزی هستم که نگاهش را به خورشید دوخته و با نسیم ملایمی رقصکنان شادی را به اطراف منتشر میکند.
چه کسی گفته که زنان باید کنج آشپزخانه بشورند و بسابند و بپزند؟!
فکر میکنم هر زنی در طول زندگیاش یکبار باید این سوال را از خود بپرسد؛ چه کاری باعث میشود که احساس رضایت از خویش داشته باشم؟
حرفهای کلیشهای و اجبارهایی که از کودکی در ذهن ما فرو کردهاند، گاهی ما را از آنچه واقعا هستیم دور میکند.
به باور اکثر آدمها، زن خوب و نمونه زنی است که خانهاش تمیز و مرتب باشد و همه جا از تمیزی برق بزند، و هر روز بوی خوش غذا در خانه بپیچد. بچهها مودب و منظم و درسخوان باشند و این کدبانو نگذارد آب در دل همسر جانش تکان بخورد!
راستی، چه کسی و با چه انگیزهای این قوانین و استانداردهای یک زن خوب را در مغز ما و جامعهمان فرو کرد؟
ما سالها پذیرفتیم و تا حدود زیادی هم طبق استاندارها و تعاریفی که معلوم نیست از قوطی کدام عطار در آمده، عمل کردیم. حالا وقت آن رسیده که کمی در تعریفها و استاندارها تجدید نظر کنیم.
آیا این زن با این تعاریف موافق است؟
چقدر از خودش احساس رضایت دارد؟
برای رشدفردی خودش چه کارهایی انجام دادهاست؟
اگر یک هفته خانه را نظافت نکند ، آشپزی نکند و به بچهها و همسر رسیدگی نکند، آیا باز هم احساس ارزشمندی دارد؟
ثبت ديدگاه