چند روزی است حوالی بعدازظهرتلفن پسرم زنگ میخورد، تماس تصویری از طریق واتساپ برقرار میشود. بعد با صدایی نسبتا بلند مشغول حرفزدن و خوش و بش کردن با دوستانش میشود. یک تماس سه چهار نفره است. پسرم به بالکن میرود و دقایقی را به حرفزدن با دوستانشمیگذراند.
امروز تعریف کرد که یکی از دوستانش چند روزیست به سفر خارج از کشور رفته؛ اما هر روز با ویدیو کال تقریبا سر زمان مشخصی تماس میگیرد و دوست دارد ما را ببیند و صدایمان را بشنود.
این دوستی و صمیمت را در دل تحسین میکنم. آن پسر جوان که در سفری پُر از رنگو لعاب و جذابیت دوستانش را فراموش نکرده باید قلب مهربانی داشته باشد. پسرم کمی درباره دوستش برایم حرف زد. نکتهای که از این گفتگو فهمیدم این بود که چرا آدمها از تنهایی و خلوت خود فرار میکنند. آن پسر در کنار خانواده به سفر رفته، اما زمانهایی که احتمالا خانوادهاش در حال استراحتند، نمیتواند هیچ کاری نکند، یکجا در سکوت و آرامش بنشیند و از تعطیلاتش لذت ببرد. و هیچ کاری نکند!
بسیاری از افراد هستند که حتی برای دقایقی نمیتوانند تنها باشند. از تنهایی و سکوتی که آنها را احاطه میکند، فرار میکنند و خود را با کارها و یا افراد دیگری سرگرم میکنند.
بنظر میآید نشستن در سکوت، تنش و اضطراب را در این افراد بهوجود میآورد، برای همین است که به محض اینکه حس کنند اطرافشان خالی از آدم است و یا ساکت و بیصدا شده میخواهند با سروصدایی اضطراب را از خود دور کنند.
برای من که مینویسم، سکوت لذتبخش است. موهبتی بزرگ است که آرزو میکنم روزی چند ساعت سکوت در خانه برقرار باشد.
من از سکوت انرژی میگیرم. من در سکوت خلاقتر میشوم و از سکوت میآموزم. سکوت باعث میشود افکارم نظم پیدا کند؛ در سکوت مثل موجی میشوم که در دریای آگاهی پیش میرود، میفهمد، یاد میگیرد و از هرچه پیچیدگیست رها میشود.
چیزی که این روزها براحتی نمی توانیم بدستش بیاوریم. چون همه بیشتر اوقات در خانه کنار هم هستیم و شدیدا بدنبال یک لحظه سکوت هستیم.
ممنونم از نظرت فریبای عزیز