امروز صبح از خانه بیرون رفتم. هوا سرد و زمستانی بود.قشنگ میشد حال و هوای زمستان را حس کرد.
ساعاتی قبل باران باریده بود و از میان پارک و فضای سبز که عبور میکردی، بوی تازگی و طراوات طبیعت به مشاممیسید. زمستان و طراوات؟
طراوات که مخصوص بهار است!
اما من طراوات را حس میکردم. در میان قدم زدنهایم به ماهها پیش فکر میکردم. به آن روزها که هنوز به این نقطه نرسیده بودم. به روزهایی که گیج و سردرگم بودم و هیچگاه به جواب درستی نمیرسیدم. برای همین بود که نوشتن را برای همیشه و برای تمام فصول سال انتخاب کردم.
نوشتن برایم سرزندگی و طراوات به همراه میآورد. وقتی هر روز از موضوعی جدید مینویسی درِخلاقیت را به روی خود بازمیکنی؛ خلاقیت، سستی و رخوت را از جسم و روان پاک میکند.خلاق که میشوی ازدلِ روزمرگی صدها ایده برای نوشتن و روح دادن به زندگی پیدا میکنی، خلاق که میشوی طبیعتِ زمستانی پُرطراوت میشود.
شاید فکر کنید، ما درون زندگی هستیم و این زندگیست که برای ما مشخص میکند چه کار کنیم و چه احساسی داشته باشیم، بنظر من زندگی در دستهای ماست. زندگی همچون زنبیلی جادویی در دستهای ماست. زنبیلی پُر از گویهای تیره و روشن!
این ما هستیم که انتخاب میکنیم، با دست بردن درون زنبیل، کدامیک از گویها را انتخاب کنیم. روشن ، تیره و گاهی خاکستری …
وقتی از روی آگاهی انتخاب کنیم، کمتر دچار اشتباه میشویم. رسیدن به آگاهی بزرگترین تجلی زندگیست.
مطالب بیشتر:
تلاش مستمر ، خلاقیت و احساس ارزشمندی
آگاهی و هوشیاری در برابر رویدادهای تکراری
زمستان که طراوت ندارد، اون طراوت برخاسته از روحیات سبز و درون شماست. همیشه شاد باشید.
سپاس از شما حسین آقا .برقرار باشید