در وبینار مسیر رشد یکی از دوستانم خانم زهرا شجاعی سوالی درباره ترس از رشد پرسید و این سوال باعث شد من درباره ترس مطلبی بنویسم.

ترس چیست؟ اصلا چرا ترس به سراغ ما می آید ؟

اگر ترس درما وجود نداشت چه اتفاقی می افتاد؟

چه کنیم تا ترس و نگرانی را در خود کاهش دهیم.

کلمه‌ی ترس به معنی بیم،هراس و وحشت است. ترس جزء احساسات ماست؛مثل: شادی، هیجان و یا نفرت.

ترس در ذهن ما جای داد یک قسمتی از ذهن ما متعلق به اوست. بستگی دارد چقدر به او خوراک برسانیم و تقویتش کنیم، هر چه بیشتر به او بها دهیم ،قد میکشد .رشد می کند و بزرگ می شود ؛آنجاست که تلقین ها شروع می‌شوند. با خودمان می گوییم ؛نه،من نمی توانم اصلا نمیشود. من اگر به سمت اینکار بروم شکست میخورم .من حتما شکست میخورم. وقتی با قطعیت به خودمان میگوییم من نمیتوانم. نمیشود. شکست میخورم. همین فعل های منفی خوراک تقویتی خوبی برای ترسها هستند. ما بدون اینکه خودمان بفهمیم ترسمان را رشد می دهیم.

ترس رشد میکند وآن فعل های منفی را به ما یاد آوری میکند. نمیشود نمیتوانی. اینکار کار هر کسی نیست و…

همین باعث میشود ما به یقین برسیم که بله درست فکر کردم .من نمیتوانم.

ترسهایی هستند که وجود آنها برای حفظ بقا و سلامتی ما نیاز است. وقتی به محیط ناشناخته‌ای یا طبیعت و جنگل میرویم. حواسمان هست از بقیه دوستان دور نشویم ،ممکن  است راه را گم کنیم. یا مثلا اگر بفهمیم یکی از اقوام به کرونا مبتلا شده تا مدتها از او دور می‌مانیم.

اینها مواردی هستند که در واقع ترس باعث میشود ما بخاطر حفظ سلامتی خودمان چیزهایی را رعایت کنیم.

این ترسها آسیبی به ما نمیزنند بلکه از ما محافظت میکنند.اما ترس آنجایی آسیب رسان است که قدرت تصمیم گیری یا اقدام کردن و جلو رفتن را از ما بگیرد. آنجاست که ترس باعث میشود اضطراب و نگرانی در ما بیشتر شود و اگر خیلی شدید باشد و کنترل نشود و روی آن کار نشود به افسردگی و تنهایی منجر میشود.

این، ترس از رشد نیست که مانع ما برای انجام کارهای ‌مان میشود. در واقع ترس از چالش ها و قدم گذاشتن به فضای ناشناخته هاست که ما را از تجربه کردن دور میکند و می ترساند.بدلیل اینکه از فضای ناشناخته می ترسیم هیچ رشد و پیشرفتی در زندگی‌مان اتفاق نمی‌افتد، در این مواقع اگر حرکتی هم کنیم تغییر زیادی در روحیاتمان صورت نمی‌گیرد تا وقتی با ترسها روبرو نشویم احساس رضایت درونی نمی‌کنیم.

چه باید کرد؟

اولین کاری که باید بکنیم این است دست به قلم ببریم و روزانه نیم ساعت در جایی خلوت بشینیم و به چند سوال پاسخ بدهیم.اولین سوال :

من از ….. می ترسم.

فقط یکی از ترسها را بنویسیم .آن ترسی که بنظرمان بیشتر از بقیه دست و پایمان را بسته و نمی‌گذارد رو به جلو پیش برویم.

وقتی جای خالی را پر کردیم حالا  ده دلیل می‌آوریم که چرا می ترسیم؟

 

در یک صفحه بنویسیم:

من می ترسم چون……..

تا جایی که میتوانیم همه ی دلیل‌ها را دقیق بنویسیم. حالا می‌دانیم دلیل ها چه هستند. باید روی آنها کار کنیم و کم کم جلو برویم.

 

اغلب مشکلات ما ریشه در کودکی‌مان دارد .ممکن است یکی از دلایل شما این باشد که در کودکی شما را از روبرو شدن با چالش‌ها و انجام یکسری کارها ترسانده‌اند.

مثلا اینکارا که مال منو تو نیست.

باید خیلی قوی باشی از عهده ش برنمیایی .

 

دومین کاری که میتوانیم برای کمک به خودمان انجام دهیم این است که از چیزی که می ترسیم بیشتر به ‌آن نزدیک شویم. و در آن زمینه با افراد با تجربه صحبت کنیم ، مهارت یاد بگیریم و تمرین کنیم.

مثلا اگر برای سخنرانی مشکل داریم هر روز تمرین کنیم. روزی نیم ساعت .

آیا اجرای وبینار  با استرس همراه است ؟ پس هر روز نیمساعت یا بیشتر تمرین میکنم.

هر چه بیشتر تمرین کنیم متوجه میشیویم که کم کم بهتر شده و پیش می‌رویم.

سومین کار این است که به دیگران انرژی مثبت بدهیم و اگر میتوانیم کاری برای کسی بکنیم حتما انجامش بدهیم .محبت و مهربانی را دریغ نکنیم. اینکار به اعتماد بنفس ما کمک می‌کند. وقتی می‌فهمیم میتوانیم قدمی برای شاد کردن کسی برداریم متوجه میشویم چقدر وجودمان برای آدمهای دیگر میتواند ارزشمند باشد.سپس احساس ارزشمندی میکنیم.

چهارمین راه این‌است، وقتی یک چالش و یک کار را برای اولین بار میخواهیم انجام دهیم بهتر است به کسانی که مقابلمان هستند بگوییم این تجربه ی اول ماست. تجربه ی اول در هر کاری یعنی خروج از یک مرحله و ورود به مرحله ی بعد. پس ما تازه وارد این مرحله ی جدید شده‌ایم .بنابراین کسی انتظار ندارد همان روزهای اول یا ماههای اول کار کامل و بدون اشکال انجام دهیم.

من می‌دانم انجام یک کار هر چند ناقص خیلی بهتراست تا اینکه مدام کار را عقب بیندازم و به دلیل ترسی که فقط در ذهنم است انجامش ندهم.

 

پنجمین کاری که می‌توانیم انجام دهیم؛ جلوی آینه بایستیم واز ترسهای‌مان بگوییم . اگر بخواهیم به قضاوتها فکر کنیم هیچ رشد و پیشرفتی را تجربه نمی‌کنیم. بیش از نود و هشت درصد آدمهایی که ما را قضاوت میکنند خودشان هیچ حرکت قابل توجهی انجام نمی‌دهند.

تقریبا همه‌ی آنهایی که مرا قضاوت کردند خودشان دستاورد چشمگیری ندارند. پس کسی که شما را قضاوت میکند خودش در جاهایی ضعف دارد و چون نمیتواند به جایگاه دلخواهش برسد ساده ترین راه را انتخاب می‌کند.(قضاوت کردن)

ما قرار است در مسیررشد کنیم .اگر اولش خیلی خوب و بی نقص باشیم .در کارها و ارائه‌های بعدی مخاطب انتظار دارد یه کار خاص و عجیب از ما ببیند. اگر در اولین تجربه معرکه باشیم کارهای بعدی را چه کنیم ؟ توقع بقیه که از ما بالا برود دچار استرس زیادی میشویم و استرس کارهای بعدی چند برابر بیشتر از کار اولمان میشود. چون حالا باید خیلی خاص و منحصر بفرد باشیم. طوری که چشمها به ما خیره شود.  همین مسئله استرسمان را بیشتر میکند. در صورتی که اگر در کار اول چند تا نقص داشته باشیم بتدریج در کارهای بعدی رشد خود را می‌بینیم و استرسمان کم و کمتر می‌شود.

وقتی بر ترسها ونگرانیها غلبه می‌کنیم و از موانع رد می‌شویم ترسمان کم و کمتر می‌شود و چیزی در ما رشد میکند و آن عشق است. عشق به خودمان.چون توانسته‌ایم از مانعی عبور کنیم و احساس توانمندی می‌کنیم. عشق به آدمها و عشق به جهان هستی … عشق که در ما رشد کند ،ترس کوچک و کوچکتر می‌شود.عشق باعث رشد می‌شود. این ما هستیم که با رشد عشق در خود ترسمان را کوچک و کوچکتر می کنیم.ما از ترسمان قوی تریم.

مطالب بیشتر:

موانع رشد را بشناسیم. 

زندگی محتوایی من 

ترس ریشه‌ی توقف است.