زندگی پُر از پستی و بلندی است ؛گاهی احساس میکنی گیج و سردرگمی.
گاهی آدمهای اطراف ما با رفتارشان،با سماجتهایشان،حتا باترسهایشان درس محبت به ما میآموزند. از خودم میپرسم فقط ادعادی مهر و همدلی داری باید مهر ورزیدن را از ” او” یاد بگیری؛خوب نگاه کن و یاد بگیر.
مینشینم کنار پنجره و به دو پرندهای نگاه میکنم که روی ساختمان روبرویی نشستهاند. میروند و میآیند،جابجا میشوند .دانه میخورند و با هم خوشاند.
به خودم میگویم شادی همین است،شادیهای کوچک،شادیهای ساده و معمولی!
احساس میکنم نیاز به یک شادی کوچک دارم،شاید هم یک تغییر ، حرکتی ناب نه از نوع نوشتن،نه از نوع خواندن و نه کار محتوا. خیلی سادهتر مثل قدم زدن زیر باران یا، خوردن کیک و قهوه در کافهای کنار دریاچه…
چقدر با دنیای بیرون غریبهام. آمادهام .آمادهی یک تغییر.
مطالب بیشتر:
پیاده روی. یوگا. اتصال به طبیعت. همه ی اینها کمک می کنند که روح ما آرامش بگیرد. حواستان باشد که خواندن و نوشتن یکسری کارهای ذهنی هستند در صورتیکه برای سلامت بهتر است که بین فعالیتهای ذهنی و جسمی تعادل برقرار کنید. ما را از نوشته های زیباتون و آنهمه افکار زیبا محروم نکنید. همان قدر بنویسید و به اشتراک بگذارید. بدانید که کسانی با نوشته های شما می توانند دوام بیاورند. فقط در کنار اینها یکسری کارهای فیزیکی هم انجام بدهید. مثلا برقصید. رها باشید. ذهن شما خسته است. به او استراحت بدهید. بیتای عزیزم براتون بهترینها را آرزو می کنم
ممنونم زهره جان از توصیه هاتون .حتما این موارد را انجام می دهم.
بیتا جون توصیه ای در کار نبود. فقط تجربه ی خودم بود. امیدوارم همیشه شاد باشی و قلم از دستان زیبایت پیاده نشود.