تو از خود دوری ، تو نمی توانی از خود دور باشی و با دیگری احساس صمیمیت کنی.

تو از خود دوری ، تو نمی دانی چرا اغلب احساس تهی بودن می کنی، نمی دانی چرا شبها به سختی به خواب می روی و روزها به سختی بیدار می شوی.

تو از خود دوری، گاهی بی دلیل به گریه می افتی و با اطرافیان به تلخی رفتار می کنی.

تو از خود دوری،ساده می رنجی ،عصبانی می شوی و مضطربی.

تو از خود دوری،ناآرامی و به دنبال آرامش در بیرون از خود می گردی.

تو از خود دوری ،انگیزه نداری، خسته ای و حالت خوب نیست.

می دانی چرا ؟ تو از خود دوری !

تو باید با خودت آشتی کنی. باید بهترین ساعات روز را برای خلوت با خودت اختصاص دهی.باید بیندیشی .شاید ندانی جهانی در توست که از آن بی خبری. هر چه را که در بیرون از خود نمی پسندی در جهان درونت نیز وجود دارد.

تو از نامهربانی می رنجی اما خودت در جایی دیگر یک نامهربان زبر دست هستی.

تواز دروغ می رنجی اما درجایی دیگر به راحتی دروغ می گویی.

تواز تظاهر کردن گریزانی اما در جایی دیگر بنا به دلایلی مجبوری تظاهر کنی.

تو از حسادت، ریا و از بی عدالتی می رنجی و اگر خوب دقت کنی در سراسر زندگی ات هرکدام از اینها را یک جایی مرتکب شده ای. شاید فراموش کرده ای ،خوب فکر کن.

تو از خودت دوری ،توغمگینی زیرا تصور می کنی خوب وعالی و بی نقصی و این خصلت های زشت در تو وجود ندارند.فکر می کنی این زندگی لیاقت تو نیست. بنشین و بنویس .از خودت بنویس .بنویس تا فراموشت نشود. بنویس تا رشته ی فکر و کلام از دستت خارج نشود. آن وقت می بینی تمام آن چیزهایی که در دیگران نمی پسندی مقداری در خودت هم وجودت دارد.

با خودت دوست باش و ضعف هایت را بپذیر ،آن وقت می توانی ضعف های دیگران را نیز بپذیری و نقاط مثبت و خوب خود و دیگران را ببینی.

مطالب بیشتر:

کدام خصوصیات خودت را دوست نداری ؟