اسکات آدامز در کتاب شکست بخورید و برخیزید ،نوشته است:
وقتی سوالات بغرنج یا پیچیده مطرح می شوند ،احساس حقارت ناشی از نا آگاهی ،تنها احساس موجود است.
من علاقه ی زیادی به مسائل پیچیده دارم؛ وقتی مجبور می شوم مدتی طولانی یک جا بنشینم و درباره ی مسئله پیش آمده فکر کنم و در ذهنم مسئله را تجزیه و تحلیل کنم ،لذت می برم. من از نوشتن دغدغه هایم و حل کردن آنها هیجان زده می شوم .
زیرا تنها در این صورت است که به دستاوردهای درخشان و با ارزشی می رسم؛ من می فهمم اندیشیدن به مسائل بزرگ افکارم را پرورش می دهد ،روحم را جلا می دهد و ذهنم آماده ی پذیرش روشهای نو و خلاق برای روبرو شدن با چالش های زندگی می شود. من از نا آگاهی ،از حماقت و از نفهمیدن بیم دارم.
من فهمیده ام نمی توان با خیالپردازی و غرق شدن در رویا به نقطه ای روشن رسید. تلاش برای حل مسئله و درگیر شدن با چالش ها مرا به جاهای بهتری می رساند. نمی توان نشست و دست روی دست گذاشت تا شاید اتفاقی بیفتد و من به خواسته ام برسم. رسیدن به خواسته ها نیاز به تلاش و حرکت دارد.
من اگر بخواهم کاری را انجام دهم و قلبم برایش بتپد ، بدون معطلی انجامش می دهم. نمی توانم بنشینم و دست روی دست بگذارم و منتظر باشم کسی به من انگیزه ای برای شروع بدهد.
گاهی تردید هایی داشته ام ،اما در نهایت به خودم گفته ام : ” تو آغاز کن، همین که گام های اول را برداری ، انگیزه ای قوی در خودت ایجاد کرده ای ؛انگیزه ای که تو را به ادامه ی مسیر هدایت می کند .”
نوشتن مرا قوی می کند ، نوشتن مرا به مسائل بزرگتر و پیچیده تری وصل می کند و کمک می کند به زندگی عمیق تر نگاه کنم؛کمک می کند آسان تر شکست بخورم و از شکست نهراسم. شکست هایم تبدیل به فهرست ایده ها می شوند و ایده ها هر کدام بهانه ای برای نوشتن و دوباره نوشتن…
مطالب بیشتر:
ثبت ديدگاه