وقتی صحبت از اشتیاق و علاقه می شود عده ی بسیار زیادی لیستی از علائق شان را ارائه می دهند ؛اما این سوال مطرح می شود .
شما چقدر حاضرید برای خود و علائق تان ارزش قائل باشید و به موضوع اشتیاق تان به شکل جدی فکر کنید ؟
من تصمیم می گیرم برای پرداختن به موضوعی که اتفاقا یکی از دغدغه های مهم زندگی ام است بیشتر بنویسم وبیشتر بخوانم . هر چه بیشتر می نویسم نگرشم به مسئله تغییر می کند ،هر چه بیشتر می نویسم می فهمم این مسئله آنقدرها هم بزرگ نیست که تبدیل به دغدغه شود. هر چه بیشتر می نویسم غولی که در ذهنم ساختم کوچک و کوچکتر می شود.
من این کارها را برای خودم انجام می دهم ،کسی به من پاداش نمی دهد، اما تاثیر عمیقی که نوشتن از بزرگترین مشکلم به من می دهد اینست : نوشتن به من کمک می کند تا بهتر و عمیق تر خود را بشناسم ،اولویت ها مشخص می شوند و اشتیاق من برای بیشتر نوشتن افزون می شود.
چیزی که عطش مرا برای یادگیری بیشتر می کند اشتیاق است و در کنارش احساس نادانی که روز و شب با من است. همین احساس نادانی ست که مرا به خواندن و بیشتر نوشتن ترغیب می کند و این مشغولیات لذتبخش اند که بذر اشتیاق را در من شکوفا می کنند .
وقتی به کاری که می کنی اشتیاق و علاقه ی لازم را داشته باشی شادی را در تمام لحظاتت حس می کنی ،حتی وقتی ذهنت از وقایع روزانه خسته باشد. ذهن خسته از جسم خسته ملال آور تر است اما اشتیاق به کار و شادیی که از آن کسب می کنی ،تورا استوار و سرزنده نگه می دارد.
همانطور که آلیس رندال هم گفته : ” شادی جلوی درد را می گیرد.”
مطالعه بیشتر:
ثبت ديدگاه