
ورزش کردن علاوه بر اینکه تاثیر مفید و موثری بر سلامت جسم و روح ما می گذارد ، کمک می کند تا توان،روحیات و قدرت مان را بسنجیم و به شناخت دقیقی از خود برسیم.
پس از چندین سال ورزش کردن تصورم این است که انتخاب ورزش مناسبی که موثر باشد و با خُلق ما سازگار باشد، یک چالش است. گاهی ورزشی را انتخاب می کنیم و پس از چند جلسه متوجه می شویم این ورزش با روحیاتمان سازگار نیست!
مثلا من به هیچ وجه با زومبا ارتباط خوبی برقرار نمیکنم. حتی نگاه کردن به گروهی از افراد که در حال زومبا هستندهیچوقت حس خوبی را در من ایجاد نمیکند.
سالها پیش ایروبیک کار می کردم . در آن مقطع زمانی احساس خوبی از آن می گرفتم و راضی بودم. پس از مدتی با تغییر محیط،یک سال از ورزش کردن فاصله گرفتم. وقتی می خواستم ورزش کردن را دوباره و این بار در محیطی جدید شروع کنم نظر متفاوتی داشتم. محیط زندگی من تغییر کرده بود. دوستانی که قبلا در باشگاه با هم ایروبیک کار میکردیم دیگر نبودند. زمان گذشته بود و تغییر محیط باعث تغییر روحیات و خُلق و خوی من شده بود. و حالا دیگر ایروبیک هم با روحیات من سازگار نبود . اینبار گزینۀ انتخابی من پیلاتس بود ،اوایل احساس میکردم پیلاتس نیمۀ دیگر من است.به هیچ وجه حاضر نبودم یک جلسه را از دست بدهم، دوستان پیلاتسی جدیدم خُلق و خویی کاملا متفاوت از دوستان ایروبیکی ام داشتند!ارتباط با آنهابرایم جالب بود. به نظر من افراد با توجه به روحیاتشان ورزش خاص خودشان را انتخاب می کنند. بعد از گذشت سه سال و یک تغییر مکان دیگر اینبار نگذاشتم وقفه ای طولانی بیفتد و بلافاصله به باشگاه جدیدی رفتم و گفتم که می خواهم پیلاتس کار کنم . ساعتی که پیلاتس انجام میشد با آن ساعتی که من میخواستم هماهنگ نبود و به ناچار و البته به صورت آزمایشی تصمیم گرفتم سی ایکس را امتحان کنم. پس از گذشت دو سه جلسه عاشق این ورزش شدم آنجا بود که فهمیدم مدت خیلی طولانی که من پیلاتس کار میکردم در واقع یکسال آخرش فقط به آن عادت کرده بودم ، چون هیچ پیشرفتی در آن نبود. گاهی ما به موقعیتی عادت می کنیم که هیچ رشدو پیشرفتی در آن نیست، اما نمی توانیم رهایش کنیم. پس از دو ماه که از شروع سی ایکس می گذشت از تاثیر فوق العاده اش بسیار شگفت زده شدم. گاهی باید انتخاب های جدید را وارد زندگی کرد و حساسیت و تعصب را کنار گذاشت. چند ماه بعد مربی مان پیشنهاد داد حالا که قدرت و توان من بالاست می توانم کراسفیت را آزمایش کنم. کراسفیت ورزشی است که توان و قدرت بالایی می خواهد و من تصورم این بود که نمی توانم. اما خب… امتحانش کردم. حالا دیگر فهمیده بودم حداقل میتوانم امتحان کنم و توان خود را به چالش بکشم .کراسفیت در روزهای اول بسیار سخت بود. گاهی احساس میکردم دیگر توان ندارم ، وقتی با هالتر و وزنه های سنگین کار میکردیم نگاهمان به مربی رنگ خواهش و التماس داشت. تو رو خدا … نمی توانم! اما از آنجایی که تمرین و مداومت نتیجۀ خوبی بهمراه دارد، کم کم به نتایج مطلوب هم رسیدیم. ده ماه گذشته بود و من انرژی و نتیجۀ خوبی از کراسیفت گرفته بودم ، اما یک دفعه بیمار شدم و حدود یک ماه باشگاه نرفتم، در مدتی که بخاطر مشکلات تنفسی کمتر بیرون می رفتم و ورزش نمیکردم، این بار بیماری بر روی خُلق و خویم تاثیر گذاشت ؛با خود فکر میکردم در این ده ماه گذشته که کراسفیت کار میکردم انگار میخواستم خود را برای مسابقات آماده کنم ! هدف من از ورزش سلامت جسم و روح بود نه رفتن روی سکوی قهرمانی ! کراسفیت ورزش مورد علاقۀ مربی ما بود ، مربی ما روحیۀ جنگ طلبی داشت و همیشه باید در صدر می ایستاد. زندگی او در مسابقات و ورزش کردن خلاصه می شد و از عکس ها و فیلم هایی که در استوری اینستاگرامش می گذاشت به مرور این روحیه را در ما هم به وجود آورده بود . افرادی که با آنها ارتباط داریم بر رفتار و روحیات ما تاثیر می گذارند. او یک قهرمان است و تلاش میکرد تا از ما هم یک قهرمان بسازد ،حدسم درست بود ،چون به محض اینکه حالم بهتر شد و به باشگاه برگشتم به من گفت که تمرین را شروع کنم ،چون اسم چند نفر را برای مسابقات کشوری رد کرده و من هم جزء این لیست هستم. هنوز آثار بیماری در بدنم بود، با شنیدن این حرفش استرس گرفتم. من ضعیف شده بودم و احساس میکردم بیشتر از توانم از بدنم کار کشیده بودم. با اینکه اصرار زیادی داشت و مدام به من انگیزه میداد ،اما در مسابقات شرکت نکردم. روحیات یک مربی بین المللی کراسفیت که به نظر من بسیار توانا و مشتاق است برما تاثیر گذاشته بود. گرچه ما تمرین می کردیم اما تمرین مان به اندازۀ او نبود. گاهی فکر میکنم او به جز کراسفیت به چیز دیگری فکر نمیکند!او سالهای سال در این عرصه فعالیت داشت. هر چند معتقد بود ماهم می توانیم به جاهای بالا و بالاتر برسیم اما من نمی خواستم توان و قدرتم را در مسابقات به چالش بکشم. چون فکر میکنم تا همینجا هم حداقل برای خودم میزان توانم مشخص شده است . همینکه از نظر جسمی و روحی کاملا سالم هستم ، همینکه ذهنم پُر از انگیزه و خیال خوش است برایم کافیست . من روحیۀ جنگ طلبی نداشتم و نگاهم به ورزش کاملا متفاوت از مربی ام بود. تصمیم گرفتم ورزشهای دسته جمعی را کنار بگذارم و به صورت انفرادی ورزش کنم. در این چند سال دوستان و مربیان خوبی به واسطۀ ورزش کردن پیدا کردم و هنوز با چند تایی ازآنها در ارتباطم .گذر زمان ، تغییر خُلق و خو ، تغییر محیط ، ارتباط با افراد جدید و خیلی موارد دیگر در انتخاب های ما موثرند.یک روز تصمیم میگیری راهت را از بقیه جدا کنی و صبح زود اولین نفری باشی که وارد باشگاه میشوی تا قبل از شلوغی و همهمه و برخی حواشی در سکوت به تنهایی ورزش کنی. و در حین ورزش کردن به یک نفر که وارد میشود، لبخند بزنی و سری تکان دهی. و نتیجه بگیری از دل هر فعالیتی می توانی درسی بیرون بکشی تا خودت را بهتر بشناسی.
ثبت ديدگاه