
نخستین کسی که متوجه استعداد نویسندگی من شد، خودم بودم.
نخستین کسی که هر روزبه من نهیب میزد بنشین و بنویس ،خودم بودم!
نخستین کسی که فهمید برای اینکه بهتر و پُرمایه تربنویسم باید وقت بیشتری برای مطالعه بگذارم
خودم بودم و این من بودم که تصمیم گرفتم از صرف هزینه برای خیلی چیزها چشم پوشی کنم
و درعوض کتاب بخرم و در زمینۀ نوشتن بیشتر و بهتر آموزش ببینم.
من این کارها را برای خودم انجام می دهم و نتایج فوق العادۀ آن را می بینم.
شاید بهتر است جملۀ اول این متن را در اینجا تصحیح کنم و بگویم: نخستین کسی که متوجه
علاقۀ من به نوشتن شد خودم بودم ، اگر بخواهم دقیق و درست به این مسئله بپردازم
کشش و عشق من به نوشتن پُر رنگ تر از استعداد من بود. استعداد با کار کردن و تمرین و
تکرار بیشتر می شود. شاید از خود بپرسید:
چرا در نوشتن این متن به طور غلیظ و افراطی از کلمه های “خودم” و “من” استفاده کردم ؟
چون قصدم این است که مثل همیشه یاد آوری کنم ، هیچکس به جز خودتان نمی تواند در
رسیدن به اهداف و خواسته هایتان به شما کمک کند. شما به اندازۀ کافی توانایی دارید و
می توانید به آنچه که می خواهید دست بیابید. مثلا ممکن است بگویید : من به اندازۀ کافی
در نواختن فلان ساز استعداد ندارم و دوستم استعداد حیرت انگیزی در نواختن دارد. و من به شما
می گویم که هر روز بدون وقفه با تکرار و تمرین زیاد و به تدریج می توانید از پلۀ اول به پله های
بالاتر برسید.شاید برای دوستتان که ظاهرا” استعداد بیشتری داردکمی تمرین و تکرار و در نهایت
رسیدن به نقطۀ دلخواهش کمتر از یک سال طول بکشد،
اما برای شما یادگیری و پیشرفت و رسیدن به خواسته تان دو یا سه سال زمان ببرد.
پس از گذشت این مدت فراموش نکنید که شما در نواختن ساز از نقطۀ صفر به نقطۀ
مثلا پنج رسیده اید.خود را با گذشتۀ خودتان مقایسه کنید نه با شخص دیگری! زندگی شما ،
روحیاتتان، محیطی که در آن رشد یافته اید ،زمین تا آسمان با دوستتان تفاوت دارد. بی شک
شما نیز توانایی هایی دارید که او ندارد.
آیا هنوز تصور میکنید بی استعدادید؟!
*****
در خرداد ماه سال جاری در یک همایش که در آن تعدادی از نویسندگان و تولید کنندگان محتوا
حضور داشتندشرکت کردم. در آنجا وقتی توصیه شد که وبلاگ نویسی را به طور جدی دنبال کنم در
ابتدا این توصیه را جدی نگرفتم!
من نویسنده ای بودم که تفریحی و تفننی می نوشت .دوروز می نوشتم ،ده روز نمی نوشتم !
این جمله را از استادم شاهین کلانتری وام می گیرم ” دیگر از ننوشتن خسته شده بودم”
گویا جناب کلانتری هم در گذشته غمِ ننوشتن را تجربه کرده بود!
واقعا ننوشتن برای من که شیفتۀ نوشتن بودم اما نمی نوشتم آزار دهنده بود. نمی دانم چه
مرضی بود!دوست داشتم بنویسم اما تنبلی یا بی انگیزگی یا مسائل دیگر مانع نوشتنم میشد.
مورد دیگر که از وبلاگ نویسی فرار میکردم این بودکه ساخت و راه اندازی سایت برایم سخت بود
و من در این زمینه کاملا خود را ناتوان ،بی استعداد و پَرت می دیدم.
گاهی می توانستم در یک روز سی صفحۀ دفتر را سیاه کنم اما نمی دانم چرا از وبلاگ نویسی فرار
میکردم!
سه ماه طول کشید تا تنبلی و ترس را کنار بگذارم و شروع کنم. در چند روز اول سخت بود اما
حالا هر روز می نویسم و سعی می کنم سایت را به روزکنم. و با افتخار می گویم:
توصیه ها،آموزشها و انگیزه دادن های استادم شاهین کلانتری در بهبود کارم موثر بوده اند.
اما فراموش نمیکنم که در نهایت این “من” بودم که تصمیم گرفتم پردۀ ترسها و سستی ها
را کنار بزنم تا آفتاب درخشان نوشتن ذهنم را گرم و روشن کند.
شما توانا هستید، فقط کافیست بخواهید و باور کنید.
مطالب بیشتر:
ثبت ديدگاه